به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ 4 شهریور سال 1358 درست زمانی که انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) روزهای ابتدایی شکل گیری را پشت سر می گذاشت، گروه رادیکال فرقان با تنگ نظری مجاهدی که تمام قد علیه ظلم جنگیده بود را به همراه پسرش ترور کرد.
شهید مهدی عراقی در سال 1309 در شهر تهران متولد شد. آشنایی او در اوان جوانی و درست زمانی که باید راهی را انتخاب می کرد، با شهید نواب صفوی راهگشای اقدامات سیاسی بعدی او شد چراکه دوشادوش وی برای دفاع از حقانیت اسلام می جنگید. این رابطه مراد و مریدی تا سال 1332 ادامه یافت و مهدی از همان ابتدا توانست آنچه که باید را برای تاریخ، انجام دهد.
مهدی عراقی با تاسی از مراد خود، در آمیختن دین و سیاست کوشید تا جایی که در فرازی از خاطرات سیاسی خود، کاشانی و مصدق را مورد نقد قرار می دهد و از آنان برای عدم توجه برای «احیای اسلام سیاسی» و همچنین « اجرای احکام سیاسی» انتقاد می کند.
در فروردین ماه سال 1330 زمانی که تعدادی از اعضای فداییان اسلام دستگیر می شوند به سراغ آیت الله کاشانی می رود و می گوید: ««آقا، اینها نردبان شدهاند شما از این نردبان بالا رفتهاید و به آنجایی که میخواستید... رسیدهاید، یک لگد هم زدهاید و نردبان را پرت کردهاید. اما مواظب باشید خودتان هم با کله میافتید زمین.»
علاوه بر مهدی عراقی، سید علی اندرزگو، محمد بخارایی، سید اسدالله لاجوردی و رضا صفارهرندی از جمله دیگر شخصیتهای مبارز علیه رژیم شاهنشاهی بودند که شیفته منش مبارزاتی مجتبی نواب صفوی شدند.
شهید عراقی در سال 1324 با فداییان اسلام همکاری خود را آغاز کرد و این همکاری مبارزاتی، مقارن با ترور انقلابی احمد حکم آبادی صورت گرفت. همچنین اعدام نخست وزیر وقت محمدرضا شاه، عبدالحسین هژیر و همکاری در اعدام رزم آرا از دیگر اقدامات انقلابی وی بود.
پس از اعدام مجتبی نواب صفوی در دی ماه سال 1334 ، شهید عراقی دچار تالمات روحی شدید شد و پس از آن به زندگی مخفیانه روی آورد تا جایی که حجم مبارزات او تا مدتی کم شد؛ اما این مرحله پایانی برای آن مرد سرسخت نبود.
در سال 1340 و پس از رحلت آیت الله بروجردی در سال 1340 به همراه خانواده به قم سفر کرد و در آنجا برگی جدید در مبارزات او علیه ظلم رقم خورد. شهید عراقی حالا پس از بروجردی، امام خمینی (ره) را مرجع تقلید خود قرار داد
و پس از فراخوان ایشان برای راه اندازی هیات های اسلامی، با همراهی شهید مطهری و تنی چند، حزب موتلفه اسلامی را راه اندازی کرد.
پس از اینکه خبر رسید امام خمینی (ره) در عاشورای سال 1342 قصد سخنرانی دارد، به قم آمد تا محافظ امام شود. در سال 1343 امام خمینی (ره) در آبان ماه دستگیر شده و از ایران به آنکارا منتقل شدند. در آن زمان حسنعلی
منصور، نخست وزیر پهلوی که در تبعید امام به ترکیه دست داشت، هیات موتلفه اسلامی ترور او را دستور کار قرار داد و با همکاری اطلاعاتی شهید عراقی، محمد بخارایی او را ترور کرد.
در همین راستا مهدی عراقی در 19 بهمن سال 1343 بازداشت و تا پاییز 1356 در زندانهای ساواک به سر برد تا بالاخره در سال 56 در پی آزادی 1126 زندانی سیاسی، شهید عراقی نیز آزاد شد. شهید عراقی پس از آزادی و اطلاع
یافتن از هجرت امام به نوفل لو شاتو، به فرانسه رفته و با موافقت امام محافظت از ایشان را برعهده گرفت او همچنین نوار سخنرانی های امام را برای رابطان در ایران می فرستاد.
شهید مهدی عراقی کسی بود که برای تامین امنیت فضای فرودگاه مهرآباد برای ورود امام در 12 بهمن ماه سال 1357 قبل از همه مسافران از هواپیما پیاده شد. وی در نهایت در 27 اسفند سال 1357 به پیشنهاد شهید بهشتی عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی شد؛ همچنین سرپرستی زندان قصر، عضویت در شورای مرکزی بنیاد مستضعفان و جانبازان و مدیر مالی موسسه کیهان از مسئولیتهایی بود که شهید مهدی عراقی عهده دار آن بود.
در نهایت چهارم شهریور سال 1358 سه موتور سوار از اعضای گروهک تروریستی فرقان، زمانی که مهدی عراقی به همراه پسر19 ساله اش و حسین مهدیان به سمت موسسه کیهان در حال حرکت بودند را هدف قرار داده و مهدی عراقی به همراه پسرش حسام به شهادت می رسند.
اما حسین مهدیان پس از چندی از بیمارستان مرخص می شود. وی که شاهد این جنایت بود در بخشی از خاطرات خود می گوید: «صبحها و عصرها با هم میرفتیم و میآمدیم و از بس کار زیاد بود، از این فرصت رفت و آمدها استفاده و مشکلاتمان را در همین فرصت کوتاه مطرح میکردیم. ساعت ۷:۱۰ صبح ایشان به منزل ما میآمدند. روز یکشنبه چهارم شهریور هم آمدند. چند تا تلفن زدند و آمدیم بیرون. ایشان نشستند پشت فرمان و من نشستم بغل دست ایشان. ماشین شهید، پیکان بود. حسام پشت سر من بود و محافظ، پشت سر ایشان نشسته بود. منزل ما سه تا چهار خانه مانده به ته یک کوچه بنبست است. وقتی رسیدیم سر کوچه که وارد خیابان اصلی بشویم شخصی در کنار ما ظاهر شد و اتومبیل ما را به رگبار بست. از همان گروهی که شهید مطهری، شهید مفتح و شهید قرنی را زدند یعنی گروه فرقان. در پیادهرو کمین کرده بودند و یوزیهای اسرائیلی دستشان بود و از سمت من به ماشین رگبار بستند؛ طوری که در آهنی منزل روبرو سوراخ سوراخ شد. همین که رگبار مسلسل شلیک شد، من در یک لحظه دیدم که شهید عراقی از جایش بلند شد و ایستاد و دیگر هیچ چیز متوجه نشدم. سه گلوله به من اصابت کرد. دو تا به کتف و یکی به دستم خورد. آنچه آخرین لحظه شهادت ایشان در ذهنم هست، قامت ایستاده ایشان بود. یعنی در لحظه شهادت هم در مقابل دشمن سر خم نکرد و ایستاده شهید شد.»
پس از آنکه امام خمینی (ره) در جریان ترور ناجوانمردانه ایشان قرار می گیرد، در مراسم تشییع جنازه شهید مهدی عراقی و پسرش شرکت می کند. کاری که درباره هیچکدام از نیروهای انقلابی دیگر انجام ندادند. امام (ره) در سخنان کوتاهی گفتند: «من ایشان را حدود ۲۰ سال است که میشناسم. مهدی عراقی یک نفر نبود، او به تنهایی ۲۰ نفر بود. حاج مهدی عراقی برای من، برادر و فرزند خوب و عزیز من بود. شهادت ایشان برای من بسیار سنگین بود، اما آنچه مطلب را آسان می کند، آن است که در راه خدا بود. شهادت او بر همه مسلمین مبارک باشد. او می بایست شهید میشد، برای او مردن در رختخواب، کوچک بود.»
نظر شما