کد خبر 213864
۳ شهریور ۱۴۰۲ - ۰۷:۲۸

یک شهید، یک درس؛

جان من از جوانان کربلا عزیزتر نیست

جان من از جوانان کربلا عزیزتر نیست

در فرازی از وصیتنامه شهید محمودیان آمده است:«همسرم خوشحال باش که من فدایی حسین (ع) و راهش می شوم مگر از جوانان کربلا عزیزتر هستم که جان خود را در آن روز گرم با حالتی تشنه سختی وصف ناپذیر فدا کردند. بنابراین امیدوارم که مرا ببخشید.»

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، شهید محمد محمودیان، پنجم خرداد 1339، در روستای صادق از توابع شهرستان زابل به دنیا آمد. پدرش رضا، کشاورز بود و مادرش ناز بی بی نام داشت. تا اول متوسطه درس خواند. سال 1364 ازدواج کرد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. پنجم اردیبهشت 1366، در تپه سپیدار بانه توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به پاها، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

در متن وصیتنامه شهید محمودیان آمده است: 

«حمد و سپاس به درگاه باریتعالی خدای یگانه و با سلام به صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) منجی بشریت و امام امت و شهدای انقلاب اسلامی و دیگر رزمندگان پیروز از سنگرهای نبرد حق و باطل.

خدا را شکرگزارم که توفیقم داد و در این نبرد سرنوشت ساز شرکت کردم صدر راهش با سایر مبارزین با کفر نبرد کرده ام و بدانید شما ای امت حزب الله و خانواده ام کـه راهـم و روشم جز ادامه راه حسین (ع) و پیروانش نبود و با علم و آگاهی تن به این راه دادم، و تنها این راه را اعتلای اسلام دانستم و پیشرفت و آبروی آن را در این دیدم که لذا به نبرد با کفر شتافتم خدا را هر لحظه یاد داشته باشید بدانید که «عالم محضر خداست» بنابراین مواظب اعمال خویش باشید که شرمسار نزد رسول گرامی و اولیایش در روز قیامت نباشید.

 به جوانان سفارش جهاد در راه خدا را دارم و پشتیبانی خالصانه از امام و رزمندگان و همچنین سایر امت و حزب الله لحظه‌ای از اوامر امام غافل نباشند و آن را به دل و جان پذیرفته و مو به مو عمل نمایند سعادت در این است و جز این هیچ.

 خدمت پدر و مادرم عرض کنم که جوان خود را به راه حسین (ع) داده اند و این یک سعادت وصف ناپذیر است. لذا تقاضای عفو و بخشش دارم. امیدوارم که خدا به شما صبر عنایت کند. خدمت برادرانم نیز عرض کنم بعد از عرض سلام مرا ببخشند و امیدوارم اسلحه افتاده ام را بردارند.

 همسرم خوشحال باش که من فدایی حسین (ع) و راهش می شوم مگر از جوانان کربلا عزیزتر هستم که جان خود را در آن روز گرم با حالتی تشنه سختی وصف ناپذیر فدا کردند. بنابراین امیدوارم که مرا ببخشید.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha