به گزارش خبرنگار سیاسی حیات؛ در سال ۱۳۴۴ سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به عنوان یک گروه سیاسی نظامی توسط ۳ نفر از جوانان جدا شده از نهضت آزادی ایران تأسیس شد. این سازمان، سازمان سیاسی اسلامگرا و چپگرا با ساختار شبهنظامی بود که با تغییر ایدئولوژی به مارکسیست، علیه نظام حکومت اسلامی، قیام مسلحانه انجام داد. در گزارش زیر به نحوه شکل گیری، جذب و ایدئولوژی این فرقه می پردازیم.
تأسیس سازمان و تدوین ایدئولوژی
بعد از قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و سرکوب هرگونه فعالیت مسالمتآمیز توسط رژیم پهلوی، سه نفر از جوانانی که سابقه نزدیکی به سران نهضت آزادی داشتند، به نامهای سعید محسن، محمد حنیفنژاد و عبدالرضا نیکبین به این نتیجه رسیدند که دیگر روشهای متداول فعالیت سیاسی تأثیری بر روند تصمیمگیری رژیم پهلوی نداشته و باید شیوه جدیدی برای مبارزه اتخاذ کنند. این افراد با آنکه شخصا مذهبی بودند و نسبت به عقاید و رفتار مذهبی خویش توجه و حساسیت داشتند اما از نظر سیاسی و ایدئولوژیک یک پرورشیافته جبههملی و نهضت آزادی بودند. براین اساس آنها با ایجاد سازمان چریکی که بعدها عنوان سازمان مجاهدین خلق را برای آن برگزیدند، مبارزه مسلحانه را بهعنوان یگانه راه تغییر کشور انتخاب کردند. سازمان بعد از مدتی به این نتیجه رسید که تربیت نیروی مبارز نیازمند چریک تماموقت و آموزش دورههای فشرده به آنها در خانههای تیمی است. همین مسئله سبب شد تا این مسئله در دستور کار آنها قرار بگیرد.
گسترش تشکیلاتی و آموزش نظامی
در طول سالهای ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۶ سازمان از نظر تشکیلاتی فعال شد. در اواسط سال ۱۳۴۷ عبدالرضا نیکبین از تشکیلات کناره گرفت و دیگر نامی از او به میان نیامد. در اسناد و منابع سازمان نیز فقط از سه تن حنیفنژاد، سعید محسن و بدیعزادگان به عنوان اولین بنیانگذاران یاد میشود. در سازمان ۵ گروه مطالعاتی و ارتباطی تحت عناوین «گروه ایدئولوژی»، «گروه سیاسی»، «گروه کارگری»، «گروه مطالعات روستایی» و «گروه روحانیت» تشکیل شد. گروه روحانیت که در سال ۱۳۴۸ شکل گرفت مسئولیت تماس با روحانیان مبارز و جلب همکاری یا حمایت آنها را برعهده داشت. هدف، این بود که از نفوذ اجتماعی روحانیت در جهت اهداف سازمان استفاده شود و به ویژه پشتوانه مردمی و مالی سازمان تأمین گردد. سازمان بعدها برای جلب حمایت امام خمینی (ره) که در نجف تبعید بود، نمایندهای نزد ایشان نیز اعزام کرد که البته با تیزبینی حضرت امام به نتیجهای نرسید. تا سال ۱۳۴۸، هیچ زنی به عضویت سازمان پذیرفته نشده بود. اصولا حنیفنژاد، رهبر اصلی و مؤثر سازمان، با ازدواج مخالف بود و آن را موجب وابستگی و سد راه مبارزه میدانست. اما اهمیت حضور زنان و بویژه استفاده پوششی از آنان برای رهبران سازمان «کشف» شد. ابتدا پوران بازرگان، خواهر منصور بازرگان که در مدرسه دخترانه مذهبی رفاه کار میکرد، وارد سازمان شد؛ و پس از او خواهر محمد حیاتی و بعد خواهر رضاییها آمدند.
به قول بهمن بازرگان، عضو مرکزیت سازمان، «هر کس خواهری داشت که به درد این کار میخورد، میآورد». این زنان، طبق دستور سازمان، با اعضای مرد سازمان «ازدواج تشکیلاتی» میکردند. پوران بازرگان نیز به همسری تشکیلاتی محمد حنیفنژاد درآمد. لیلا زمردیان و فاطمه امینی و گروه دیگری از زنان و دختران نیز بعدها به همین شکل در سازمان عضویت یافتند. بسیاری از این زنان و دختران، بعدها با انواع ترفندهای تشکیلاتی مورد انواع سوءاستفادهها قرار گرفتند، و درنتیجه همین روند انحرافآمیز و غیراخلاقی خانواههای زیادی، که اکثرا مذهبی و اصیل بودند، از هم پاشید. سرنوشت لیلا زمردیان، فاطمه فرتوکزاده، منیژه اشرفزاده، سیمین صالحی، طاهره میرزا جعفر علاف و بسیاری دیگر، که کارشان یا به خودکشی و یا تصفیه درونی یا به بیانگیزگی و افسردگی و همکاری با ساواک کشید، از تبعات همین دیدگاه «استفاده ابزاری از زن» بود.
موسسان سازمان مجاهدین خلق پس از گفت وگوهای اولیه، شناسایی و جذب نیروها و تشکیل سلولهای کوچکی در قزوین، تبریز، مشهد، اصفهان، شیراز، کرمانشاه، کرمان و بانه سال ۱۳۴۷ با تشکیل کمیته مرکزی به بررسی روستاها و چگونگی امکان فعالیت سیاسی و مبارزاتی در آنجا، برنامههای آموزشی و چگونگی تشکیل خانههای تیمی پرداختند.
در خانههای تیمی مجاهدین چه میگذشت؟
بررسیها نشان میدهد که سازمان از خانههای تیمی بهمنظور بازسازی فکری افراد بهمنظور تبدیل آنها به افرادی مطیع استفاده میکرده است. در خانههای تیمی با یک برنامه تدریجی سعی میکردند تا نحو نگرش فرد به جهان را تغییر دهند. نامتعادل کردن حس خویشتن فرد، واردکردن شدید فرد به بازخوانی تاریخ زندگیاش و بهطور ریشهای عوض کردن جهانبینیاش و قبول صور جدید واقعیت و انگیزههایش و بهوجود آوردن وابستگی به سازمان در فرد و متعاقبا تبدیل فرد به مأمور صفوف اول سازمان ازجمله تاکتیکهایی بود که سازمان در خانههای تیمی آنها را به کار میبست.
درمجموع بررسی روند حاکم بر خانههای تیمی مجاهدین نشان میدهد که هرچند این سازمان این خانهها را با هدف تربیت کادر مبارز تماموقت ایجاد کرد، اما در عمل از این خانهها برای از بین بردن شخصیت افراد و تبدیل آنها به افرادی که بیچونوچرا از دستورات سازمان اطاعت میکردند، استفاده شد. سازمان برای دستیابی به این هدف سعی میکرد تمام روابط عاطفی افراد با خانواده و نزدیکانشان را از بین ببرد. همین مسئله سبب میشد تا اعضای سازمان دچار آسیبهای عاطفی و روحی شدیدی بشوند؛ بهطوریکه بسیاری از آنها بعد از دستگیری توسط ساواک از خود ضعف نشان داده و اطلاعات سایر اعضا را لو میدادند.
در سال ۱۳۴۸، سازمان برای کسب توان نظامی برای شروع عمل مسلحانه تصمیم به برقراری ارتباط با سازمان فلسطینی الفتح و استفاده از امکانات آن برای آموزشهای چریکی و مسلحانه گرفت. هیئت نمایندگی سازمان متشکل از اصغر بدیعزادگان، تراب حقشناس، مسعود رجوی و لطفعلی بهپور در شهر امّان، پایتخت اردن، با نمایندگان سازمان الفتح دیدار و مذاکره کردند و الفتح قول داد افراد اعزامی از سوی سازمان را آموزش دهد و سلاح و تدارکات نظامی نیز در اختیار سازمان قرار دهد. پس از توافق با الفتح، اولین گروه اعضای سازمان، از طریق دبی اعزام شد. امّا در اثر حادثهای پلیس دبی به این عده مشکوک شد و آنان را دستگیر و زندانی کرد و درصدد بود به مقامات امنیتی ایران تحویل دهد. اما اعضای سازمان در ایران برای نجات آنان دو تن از اعضا را به دبی اعزام کردند. این دو تن با ترفندهایی توانستند به همان هواپیمایی که اعضای دستگیر شده را به ایران میبرد سوار شوند و با استفاده از اسلحه و مواد منفجرهای که با خود داشتند هواپیما را در میانه راه ربودند و به بغداد بردند.
این عده با وساطت نمایندگان الفتح عازم اردن شدند و در آنجا دوره جنگهای پارتیزانی را فراگرفتند. پس از انتقال پایگاههای فلسطین به لبنان عناصر دیگری از سازمان در اردوگاههای فلسطینی در لبنان آموزش دیدند؛ عدهای از این عناصر توانستند از طریق لبنان تعدادی اسلحه و مهمات وارد ایران کنند. در مجموع ۲۲ نفر به اردوگاههای الفتح اعزام شدند، و اکثر افراد اعزامی در سال ۱۳۵۰ به ایران بازگشتند.
بر اساس این گزارش؛ از اهداف اولیه این سازمان سرنگونی رژیم پهلوی بود. اما در سال ۱۳۵۰ بنیانگذاران و اکثریت کادر سازمان توسط ساواک دستگیر و با اعدام بنیانگذاران و تعدادی از کادرهای اصلی سازمان در آستانه انحلال قرار گرفت. با اینکه جدا شدگان از سازمان به مسلمان بودن بنیانگذاران و اعضای کادر اصلی اولیه اصرار دارند، ولی در سال ۱۳۵۴ سازمان با تغییر ایدئولوژیک و با این بهانه که اسلام ایدئولوژی مبارزه است، مارکسیسم را پذیرفت که همین امر موجب اعتراض تعدادی از کادرهای سازمان قرار گرفت. پیامد آن تصفیههای خونینی بود که در آن صورت پذیرفت، از آن جمله میتوان به قتل و ترور درونگروهی مجید شریف واقفی و تلاش برای ترور مرتضی صمدیه لباف اشاره کرد.
ادامه گزارش در روزهای آتی منتشر می شود
گزارش: صفورا طالب زاده
نظر شما