کد خبر 200322
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۲:۵۰

به بهانه بزرگداشت شهدای کارگر «حیات» گزارش می‌دهد؛

شهیدی که با قاتل فرزندانش در یک سنگر جنگید

شهیدی که با قاتل فرزندانش در یک سنگر جنگید

پسر شهید یزدانخواه گفت: ماموری که عامل شهادت خواهرانم بود پس از حضور در سنگر پدرم با شرمساری آنجا را ترک می کند؛ ولی پدرم به دنبال او می‌رود و می‌گوید هر دوی ما برای دفاع از کشور آمدیم؛ بمان و برای کشور در کنار من بجنگ.

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ او چهارمین شهید خانواده خود است. پیش از او دو دختر خردسال و پسر بزرگش شهید شدند و تنها پنج دقیقه پس از شهادت او، پسر دومش در ام باوی طی عملیات کربلای ۴ شهید شد. شهید نوروزعلی یزدانخواه پدر چهار شهید دوران انقلاب و دفاع مقدس بوده و به عنوان شهید شاخص کارگری سال ۱۴۰۱ انتخاب شد. نوروزعلی یزدانخواه در لشکر ۲۵ کربلا و در رسته پیاده به اسلام خدمت می‌کرد که در ۱۳۶۵/۱۰/۴ هجری شمسی در منطقه ام باوی در عملیات کربلای۴ شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر پاک این شهید سه سال بعد از شهادت، تفحص و پس از تشییع در حیاط مسجد سجاد فریدونکنار به خاک سپرده شد.

روز پنجشنبه چهارم دی ماه سال ۶۵ در عملیات کربلای چهار در منطقه ام‌الرصاص که درگیری سختی بین رزمندگان اسلام و نیروهای بعث عراق به‌وجود آمده بود، شهید یزدانخواه به شهادت می‌رسد و فرزند او درحالی که پیکر پدر را به محلی امن برده بود، وارد کارزار شد که او هم پس از دقایقی به فیض شهادت نائل آمد و به پدر شهید و خواهران و برادر شهیدش ملحق شد.

کریم یزدانخواه پسر دیگری از این خانواده و ساکن فریدونکنار است. وی در گفتگو با حیات درباره اینکه این خانواده چه تعداد شهید تقدیم نهضت امام خمینی (ره) کرده‌اند، گفت: خانواده ما پنج شهید به انقلاب اسلامی تقدیم کرده است. خواهرانم به نامهای طوبی و خدیجه از شهدای انقلاب اسلامی، برادر بزرگم شهید قربانعلی یزدانخواه، حین انجام مأموریت و مبارزه با منافقین و شهید نوروزعلی و رحیم یزدانخواه نیز از شهدای جنگ هستند.

وی درباره نحوه شهادت خواهران یزدانخواه گفت: دو خواهرم در آذرماه سال 57 زمانی که طوبی ده ساله و خدیجه تقریبا سه ساله بود؛ در تظاهرات انقلاب اسلامی شرکت کرده بودند. طوبی نیز جزو مردمی بود که به یکی از خانه هایی که مردم تظاهرکنندگان را پناه داده بودند، پناه گرفت؛ اما چون درب خانه روبروی خیابان اصلی بود و طوبی آخرین نفری بود که در ـآن خانه پناه گرفته بود، گلوله ای به دستور فرمانده پاسگاه آنزمان توسط مامور با اسلحه ژ3 به درب شلیک شد و به ایشان اصابت کرد.

پسر شهید یزدانخواه اظهار کرد: خواهر بزرگترم خدیجه را با چادر محلی به پشت خود بسته بود و زمانی که تیر شلیک می شود اول به سینه طوبی و بعد به سینه خدیجه می‌خورد و گلوله همانجا می‌ماند. بلافاصله خدیجه را به یکی از مراکز درمانی فریدونکنار می‌برند و درجا به شهادت می رسد و طوبی نیز پس از انتقال به بیمارستان آنجا شهید می‌شود. بعد هر دو شهید را به خانه می آورند و جنازه ها را همانجا غسل و کفن کردند؛ اما فرمانده پاسگاه آنزمان اجازه تشییع پیکر خواهرانمان را نمی‌دهند و زمانی که با اعتراض مردم مواجه می‌شوند، در مسجد سجاد دفن شدند.

کریم یزدانخواه در ادامه توضیح داد: بعد از شهادت خواهرانم رییس پاسگاه مدعی شد که این دو خواهر بر اثر گلوله ماموران به شهادت نرسیدند و زمانی که میخواستند این دو شهید را نبش قبر کنند و به اجازه پدرم نیاز داشتند، پدرم در مسجد و در حال نماز بود؛ اما زمانی که از او خواستند نماز را ترک کند و به محل نبش قبر بیاید، پدرم گفت دو فرزند من برای همین قرآن و نماز به شهادت رسیدند و نماز برای من در اولویت همه کارها است.

وی در پاسخ به این سوال که واکنش پدرتان در آن روز نسبت به شهادت دو خواهر خردسالتان چه بود، گفت: در آنزمان من 6 سالم بود و مدتی بعد همین سوال را از مادرم پرسیدم که عکس العمل پدر چه بود، اتفاقا همین دلهره را مادرم نیز داشت و تصور می کرد پدرم قطعا او را طلاق می‌دهد و می گوید چرا مراقب بچه ها نبودی؛ اما وقتی خبر را به پدرم دادند حتی یک کلام به مادرم گله و شکایت نکرد و فقط گفت که بچه‌ ها را از خدا گرفتم و به خودش هم دادمشان. تقریبا می‌توانم بگویم همه اعضای خانواده ما در درگیری ها و تظاهرات زمان انقلاب شرکت می کردند و پدرم به ویژه از مبارزان  زمان انقلاب بود.

شهیدی که با قاتل فرزندانش در یک سنگر جنگید

کریم یزدانخواه درباره خاطره‌ای که از پدر در ذهن دارد، بیان کرد: زمانی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و حکم اعدام مامورانی که مسبب شهادت خواهرانم بودند، رسید، پدر از هردوی آنها گذشت کرد ولی چون رییس پاسگاه شاکیان دیگری داشت به اعدام محکوم شد و حکم درباره او اجرا شد؛ اما مامور ضارب بخشیده شد. از قضا این مامور زمانی که پدرم به جبهه رفت با ایشان در یک سنگر حضور یافت و پدر او را نشناخت؛ اما آن مامور ضارب که ایشان را شناخته بود با شرمساری سنگر را ترک می کند ولی پدرم به دنبال او می رود و می گوید هر دوی ما برای دفاع از کشور آمدیم بمان و برای کشور در کنار من بجنگ. این ایثار پدرم از ذهنم پاک نمی شود. 

شهیدی که با قاتل فرزندانش در یک سنگر جنگید

پسر شهید یزدانخواه با اشاره به این مطلب که پدرم در زندگی دو مسئله برایش بسیار مهم بود، گفت: یادم است که همیشه خواندن نماز اول وقت، نماز جماعت، رعایت حلال و حرام و دروغ نگفتن برای پدرم بسیار مهم بود و همه اطرافیان اذعان داشتند که مش نوروز به هیچ عنوان دروغ نمی‌گفت.

وی درباره اینکه چطور شد که پدر و برادرتان همزمان به شهادت رسیدند، اظهار کرد: در زمان عملیات کربلای 4 حاج بصیر که از فرماندهان این عملیات بود میان پدر و پسر قرعه انداخت تا یک نفر از آنان در عملیات شرکت کند؛ اما پدرم قرعه را قبول نکرد و بالاخره هر دوی آنها در عملیات شرکت کردند.
وقتی پدرم به شهادت رسید رحیم نزد حاج بصیر رفت و گفت « حاجی من فرزند شهید شدم». حاجی هم دستور داد پیکر بی‌جان پدرم را به عقب انتقال دهد، اما رحیم پیکر پدر را بوسید، به آن عطر زد، چفیه‌اش را روی او انداخت و بعد سلاحش را برداشت و به راه افتاد. حدوداً 50 متر از پیکر پدر فاصله نگرفته بود که او نیز به شهادت رسید.

داستان زندگی «مش قربان» جبهه‌های انقلاب و قرعه میان پدر و پسر برای شرکت در کارزار رشادت‌ها در 8 سال دفاع مقدس به اینجا ختم نمی‌شود و 43 سال است که ادامه دارد. یاد همه شهدای عزیز و به‌ویژه مادران و همسران شهدا که سردمداران اصلی ایثار هستند، گرامی باد. 

خبرنگار: ملیحه آدینه

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha