کد خبر 167121
۲۸ فروردین ۱۴۰۲ - ۱۵:۳۶

«در هاله‌ای از غبار» به چاپ شانزدهم رسید

«در هاله‌ای از غبار» به چاپ شانزدهم رسید

«در هاله‌ای از غبار»، نخستین زندگی‌نامه پژوهشی و مستند از زندگی سردار جاویدالاثر احمد متوسلیان، به چاپ شانزدهم رسید.

به گزارش گروه فرهنگی حیات؛ «در هاله‌ای از غبار»، نخستین زندگی‌نامه پژوهشی و مستند از زندگی سردار جاویدالاثر احمد متوسلیان، به قلم گل‌علی بابایی از سوی نشر 27 بعثت و صاعقه به چاپ شانزدهم رسیده است.

این اثر در 22 فصل تدوین شده است که زندگی این فرمانده از دوران کودکی تا زمان اسارتش در 14 تیرماه 1368 روایت می‌شود. در این اثر تلاش شده است تا ابعاد پنهان شخصیت احمد متوسلیان بیش از پیش در خلال صحبت‌های دوستان و خانواده‌اش مورد واکاوی قرار بگیرد. این کتاب با قطع جیبی، در 255 صفحه به رشته تحریر در آمده است.

«در هاله‌ای از غبار» اولین کتاب از مجموعه بیست و هفتی‌ها است که به روایت زندگی و خاطرات بیست و هفت فرمانده از فرمانده‌هان لشکر 27 محمد رسول‌الله می‌پردازد.

این اثر را می‌توان اولین کتابی دانست که به صورت کامل و مجزا به بازگویی زندگی حاج احمد متوسلیان پرداخته است، ولی باز هم نمی‌توان گفت که در این راستا حق مطلب ادا شده، چراکه ابعاد شخصیتی این سردار سپاه به خوبی واکاوی و بیان نشده و بهتر بود در کنار وقایعی که از زندگی متوسلیان و حضورش در جبهه جنگ بیان شده، خاطرات پیش از انقلاب و دوران دانشجویی او بیشتر مورد کنکاش و واکاوی قرار می‌گرفت.

این کتاب، اثر مستند تحقیقی و سرگذشت‌پژوهی است که شامل اسناد، روایات و گفته‌های اطرافیان و نزدیکان متوسلیان می‌شود، به گونه‌ای که هرکس درباره ایشان خاطره یا حرفی داشته در این کتاب از آن استفاده شده است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:
نصرت‌الله قریب؛ یکی از همراهان آن غافله، پیرامون حال و هوای حاجاحمد در آن روز گفته است:

«.. روزی که با آن اتوبوس آبی رنگ از مریوان خارج شدیم، دقیقاً یادم نیست چند نفر بودیم. بعضی دوستان می‌گویند 48 ـ 47 نفر بودهایم. امّا من 52 نفر توی ذهنم هست، به هر حال اتوبوس که راه افتاد، حاج‌احمد وسط آن ایستاد و شعری خواند. در این شعر حاجی به کوه و دشت و صحرا اشاره می‌کرد و خطاب به شهدا، شعرش را می‌خواند. مضمون شعر زیاد یادم نیست، امّا معنی آن این بود: به کوه و دشت و صحرا قسم‌ای شهدا که ما برمی‌گردیم و انتقام خون شما را می‌گیریم. وقتی که اتوبوس از مریوان فاصله گرفت، بچّه‌ها حس خاصی پیدا کرده بودند. چون برای اوّلین بار می‌دیدند که حاج‌احمد با آن شور و حال خاص خودش دارد شعر می‌خواند. حاج احمدی که ضدانقلاب با شنیدن نام او خودش را خراب می‌کرد، حالا ایستاده بود وسط اتوبوس و داشت برایمان شعر می‌خواند.

متأسفانه این اشعار نه در جایی ضبط شده و نه در ذهن من خوب مانده. امّا یادم هست، حاجی با صلابت خاصی شعرش را می‌خواند. او خطاب به شهداء می‌گفت:‌ ای شهدا! رفتن‌مان به جنوب هم به خاطر شماست. آن صحنه‌ها، صحنه‌های خیلی عجیبی بود که هیچ وقت آن‌ها را فراموش نمی‌کنم. به‌خصوص مشاهده‌ی صحنه‌های گریه و اشک ریختن مردم مریوان، که اصلاً راضی نبودند حاج‌احمد از شهرشان برود.»

برچسب‌ها