به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ مرضیه نظرلو نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس، فارغ التحصیل کارشناسی ارشد از دانشگاه علامه طباطبایی است و مسیر زندگیاش را زمانی که فارغ التحصیل میشود انتخاب میکند.
روایت فتح اولین جای پای نظرلو برای ورود به عرصه دفاع مقدس میشود تا با تاسی از شهدایی که حالا او بیشتر از قبل درک کرده است که «شهدا زنده هستند» در جنگ فرهنگی وارد کارزار شود و با روایات مستند به دفاعی جانانه از آنان بپردازد. کتاب «ققنوس سوخته» از نوشتههای نظرلو است و بهانهای برای گپوگفت ما میشود.
حیات: کمی راجع به کتاب «ققنوس سوخته» برایمان بگویید.
کتاب ققنوس سوخته درباره زندگی شهید بهروز فلاحتپور است. ایشان فیلمبردار مجموعه روایت فتح بود که برخی از مستندها را ایشان فیلمبرداری میکردند.
شهید فلاحتپور بعد از جنگ مستندی به نام «سراب» ساخت و به این واسطه با تیمی به ترکیه رفته و با کسانی که در آن دوره از ایران به ترکیه و بعد هم به کشورهای دیگر مهاجرت می کردند، مصاحبه شد تا نشان دهند در این میان چه به سر جوانان ایرانی میآید که بدون فکر تصمیم به مهاجرت دارند. هدفشان این بود که این مستند را بسازند و اتفاقا منتشر نیز شد. البته بعد با گرفتارییهایی روبرو شد و تیمشان از ترکیه دیپورت شد. می خواهم بگویم فعالیت ایشان در حیطه مستندسازی بوده است و ایشان بعد از جنگ به شهادت رسیدهاند.
حیات: شهید فلاحتپور چطور به شهادت رسیدند؟ علت نامگذاری کتاب به «ققنوس سوخته» چیست؟
ایشان سال 72 در لبنان و در یک اردوگاه توسط جنگندههای رژیم صهیونیستی به شهادت میرسند و از پیکرش چیزی باقی نمیماند. شاید نام «ققنوس سوخته» نیز به این دلیل انتخاب شد که پیکر ایشان سوخت و چیزی از آن باقی نماند؛ اما چون فیلمبرداری، آثار و دستنوشته هایش باقی مانده است، مثل ققنوسی است که هرچند سوخته، زنده است، به پرواز درآمده و به شکل دیگری به حیات ادامه میدهد.
حیات: کتاب توسط چه انتشاراتی به چاپ رسید و از چه بخشهایی تشکیل شده است؟
«ققنوس سوخته» توسط انتشارات روایت فتح به چاپ رسید. این کتاب از زوایای گوناگون به زندگی شهید فلاحتپور میپردازد. دوستان، خانواده و هم کلاسیهای ایشان صحبت میکنند و همچنین دوستانی که در روایت فتح داشته، هر کسی به زعم خود فلاحتپور را توصیف میکند.
در حقیقت کتاب روایتی پیوسته ندارد؛ روایتی متفاوت از انسانهای متفاوت است. به همین دلیل مخاطب خیلی گرفتار این نیست که کتاب را از ابتدا تا انتها بخواند و میتواند هر قسمت را مایل بود، به صورت مجزا مطالعه کند.
حیات: شخصیت شهید در این کتاب به مردمی عادی شبیه است. نمونهای هم در کتاب آمده است و آن را از زبان خودتان بشنویم بهتر است.
در «ققنوس سوخته» ما با خاطرات شهید بدون رتوش و کمترین سانسور مواجهایم. برای مثال وقتی خاطرات دوران دبیرستان ایشان را نگارش کردم، یکی از راویان میگفت زمانی که به پارک ساعی برای درس خواندن میرفتیم، دختری آنجا بود که بهروز از او خوشش می آمد و به خاطر او هر روز به پارک می رفت تا او را از دور تماشا کند و هیچ وقت هم ارتباطی شکل نگرفت. همه اینها را در کتاب آوردیم که به هر حال نوجوانی با این روحیات بوده است و جالب اینجاست که در آن آدم متوقف نمی شود و وقتی دیگر آن دختر را نمیبیند و به ازدواج ختم نمیشد، مسیر زندگی اش را طی میکند.
بهروز فلاحتپور آدم اهل توقفی نبوده و در هر قسمت از زندگیاش رو به جلو حرکت کرده است. دستنوشتههای این شهید بسیار جذاب و منحصر بفرد است. به ویژه اینکه ایشان زمان جنگ و بعد هم فوت امام خمینی (ره) را درک نیز کرده و تمام اینها را بدون رتوش آورده در دستوشتههایش آورده و یکی از نکات برجسته کتاب همین است.
حیات: چطور در «ققنوس سوخته» با شخصیت شهید آوینی آشنا میشویم؟
در مقاطعی شهید آوینی و فلاحت پور به جهت اینکه هر دو در روایت فتح بودند با یکدیگر همکاری می کردند. از جمله اینکه زمانی که این گروه برای سفر به ترکیه آماده شد که مستند «سراب» را بسازند، هماهنگکننده شهید آوینی بوده است و در قسمتهای مختلف کتاب به فراخور موضوع با ابعادی از شخصیت شهید آوینی آشنا میشویم. البته علاقه بسیار زیادی میان بهروز و شهید آوینی وجود داشت. به حدی که زمانی که فلاحت پور شهید میشود آوینی برای او مستندی میسازد و نحوه شهادت او را به صورتی بسیار زیبا توصیف میکند و این نشان از عمق ارتباط شهید آوینی با وی و تحت تاثیر قرار گرفتن او از شهادت فلاحت پور است.
در قسمتی از این مستند شهید آوینی خطاب به شهید فلاحت پور می گوید: این پروانه آنچنان سوخته بود که هیچ چیز از او بر جای نمانده بود جز تکه هایی آتش گرفته از بال و پرش که با آن بر مطاف شهر بال گشوده بود و چنین سوختنی را جز به آنان که پروای سوختن در آتش عشق ندارند، نمیبخشند».
حیات: چه چالشهایی برای نگارش کتاب کتاب داشتید؟
ببینید گاهی برای نگارش کتاب با چالشهای فراوانی روبرو هستیم؛ اما من فکر میکنم برای نگارش این کتاب کمترین میزان چالش را داشتهام؛ به چند دلیل. یکی اینکه مصاحبهها قبلا گرفته شده بود و من مصاحبههای لبنان، ترکیه و مصاحبه هایی که قبلا گرفته نشده بود را تکمیل کردم؛ چون نقطه های خالی کتاب بود. بعد اینکه چون قرار بود انشارات روایت فتح این کتاب را چاپ کند و بهروز فلاحت پور خودش از بچه های روایت فتح بود تمامی منابع تحقیق به آسانی در دسترس من قرار گرفت و جمع آوری کردم؛ اما در حوزه معرفی کتاب و اینکه خیلی ها نمیدانند این کتاب چاپ شد و چه دستنوشته های نابی در این کتاب است ضعیف عمل شد و از معرفی اش اصلا راضی نبودم. به ویژه اینکه دستنوشته های کتاب جزو قسمت های تاثیرگذار برای مخاطب و گوشه ای از تاریخ است.
حیات: کار برای شهدا چگونه است؟
من پژوهشهای زیادی برای شهدا انجام دادهام و هرکدام یک رنگ و بویی دارند؛ اما بعضی از حرفها هستند برای نگفتن و سر به ابتذال گفتن فرونمیآورند. فکر میکنم برخی از از احساسات نباید گفته شوند. گاهی برای انتقال تجارب، آگاهی بخشی به جامعه و تقویت باورها و ارزشها یکسری از چیزها را می شود منتقل کرد؛ اما من فکر میکنم انسان باید به احساس خود رجوع کند.
در این سالها بیشتر از احساس، پر از تجربه و چیزهای تازه بودهام و فکر میکنم اگر در این رهگذر چیزی آموخته باشم به لطف شهدا است و انشاءالله دعاگوی ما باشند.