کد خبر 165624
۱۴ فروردین ۱۴۰۲ - ۱۰:۲۴

یک شهید، یک درس؛

ما را مدافعان حرم آفریده‌اند

ما را مدافعان حرم آفریده‌اند

در قسمتی از وصیت‌نامه شهید مدافع حرم سعید علیزاده آمده است: «ما را مدافعان حرم آفریده‌اند،خیلی وقت بود نفس‌کشیدن در این هوا برایم سخت شده بود، هوایی پر از ریا، نفاق، دورویی و دروغ که برای کمال و رسیدن به معبود راهی جز رفتن نیست که اگر بمانی اسیر نفس می شوی.»

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ شهید سعید علیزاده به سال 68 و در شهر دامغان به دنیا آمد. دوران ابتدایی را در مدرسۀ مرصع یزدانی گذراند و در دبیرستان حضرت ابوالفضل(ع) دوران متوسطه را با موفقیت طی کرد. آینده‌‌اش را در حوزۀ علمیه یا سپاه جستجو می‌‌کرد.

با واردشدن به دانشگاه امام‌‌حسین(ع) به هدفش رسید که مقدمه‌‌ای بود برای رسیدن به شهادت. مهربان بود و شوخ‌‌طبع، دوست‌‌داشتنی و راستگو.

با شروع جنگ تکفیری داعش در سوریه دیگر آرام و قرار نداشت. به هر دری می‌‌زد تا عازم جنگ علیه این گروه تروریستی شود. وقتی شهادت هم‌‌رزمانش را می‌‌دید، طاقت از کفش می‌‌رفت.  نمی‌‌توانست چنین ظلمی را تحمل کند که کفر با نام اسلام جلوه‌‌گر شود.

بالاخره هنوز چهل‌‌وهشت ساعت از بازگشتنش از پیاده‌‌روی اربعین نگذشته بود که با اعزامش به سوریه موافقت شد و جواز شهادتش را در این سفر از امام‌‌حسین(ع) گرفت.

سرانجام این پاسدار تیپ 12 قائم(عج)، در عملیات آزادسازی نبل و ‌‌الزهرا با اصابت تیری به قلبش دعوت حق را لبیک گفت و با شهادتش راه نجات شهری شیعه‌‌نشین را که چهار سال در بند و محاصره بودند، گشود.

پیکر پاک این زائر سوری بعد از انتقال به کشور و زادگاهش در میان انبوه جمعیت مردم دامغان چون نگین الماسی درخشید و عاشورایی دیگر به پا کرد و سرود فراق دیگری در گوش عاشقان پیچید. این پرستوی عاشق در گلزار شهدای دامغان به خاک که نه، به یاد سپرده شد.

در قسمتی از وصیت نامه شهید مدافع حرم  سعید علیزاده آمده است: 

«بسم الله الرحمن الرحیم

ما را مدافعان حرم آفریده اند، اصلا برای پاره شدن آفریده اند

اینجانب سعید علیزاده در صحت و سلامت جسمی و عقلی عازم سفری هستم به رسم مسلمانی ، خیلی وقت بود نفس کشیدن در این هوا برایم سخت شده بود ، هوایی پر از ریا، نفاق، دورویی و دروغ که برای کمال و رسیدن به معبود راهی جز رفتن نیست که اگر بمانی اسیر نفس می شوی.

خسته شده ام از نشستن بر جا وقتی روز به روز خبر شهادت دوستان و هم لباسی هایم به گوشم می رسید تا امروز که این مجال فراهم شده است.

از همه ی کسانی که در طول این 26 سال برایم زحمت کشیده اند، از همین جا از همه ی آنان حلالیت میطلبم، از دوست و رفیق و نارفیق و همه ی افرادی که به گردن آنان حقی دارم.

از مادرم می خواهم در نبود من بی تابی نکند و بداند جان بی ارزش من  نثار دفاع از حرم خانم حضرت زینب (س) شده است و در برابر خبر شنیدن شهادت من همچون حضرت زینب (س) صبوری کند.

کوچک تر از آن هستم که کسی را نصیحت کنم اما همه را به صداقت، محبت و پرهیزگاری دعوت میکنم و از آنان میخواهم فریب مال دنیا را نخورند که این مال فناپذیر است.

امیدوارم حضرت زهرا (س) عنایتی کند تا به هدفی که از ورود به سپاه داشته ام آن هم تنها خواستن شهادت از خداوند بود نائل آیم.

هر چه را خواستم از فضل تو گیرم آمد، مانده بی سر شدنم در ره زینب جانت

با آرزوی شهادت –سعید علیزاده 15/7/1394 ساعت 15»

برچسب‌ها