عقیله خداوردی همسر شهید امرالله آورنده در گفتگو با خبرنگار فرهنگی حیات، بیان کرد: شهید امرالله آورنده در دوم شهریور 1335 متولدشد. پدر او محمدابراهیم، کشاورز بود و مادرش صدیقه نام داشت. در سال 1353 با او ازدواج کردم و صاحب 4 فرزند پسر شدیم. شغل همسرم بنایی بود، زمانی که جنگ شروع شد همسرم به خواست خودش به جبهه رفت، بعد از چند سال از جنگ عضو بسیج شد و برای دفاع از مردم سرزمینمان و راه خدا در منطقه ای به نام حاج عمران کردستان بر اثر اصابت ترکش به تاریخ سوم خرداد ماه سال 1365 به شهادت رسید.
وی افزود: وقتی به ما خبر شهادت همسرم را دادند، فرزندانم بسیار کوچک بودند، فرزند بزرگم کلاس پنجم دبستان بود که پدرش شهید شد. سه پسرم دبستانی بودند و آخرین فرزندم نیز شیرخواره بود.
انقلاب به خاطراسلام زنده است
همسر شهید آورنده گفت: هدف همسرم از رفتن به جبهه دفاع از انقلاب و اسلام بود. زمانی که همسرم موضوع رفتنش به جنگ را برایم مطرح کرد من تنها به او گفتم هر کاری که میداند درست است آن را انجام دهد، او بارها به جبهه اعزام شد حتی با پدرش نیز در جنگ حضور داشتند.
وی ادامه داد: اطرافیان به من میگفتند چرا به همسرت نمیگویی نرود؟ چهاربچه کوچک داری و زن جوانی هستی اگر برایت کاری پیش آید و او نباشد چه میکنی؟ من هیچ موقع مانع رفتن همسرم نشدم چون میدانم هدف او هدفی الهی بود. همسرم میگفت اگر ما برای دفاع از کشورمان نرویم معلوم نیست کشورمان را به دست چه کسانی خواهیم سپرد، نباید مملکت به دست دشمن برسد.
همسر شهید آورنده گفت: همسرم خیلی خوش اخلاق و با ایمان بود و نسبت به مسئله حجاب حساس بود. همچنین هیچ زمانی بدون نماز و روزه نبود. بچه هایمان آن زمان بسیار کوچک بودند که همسرم شهید شد با این حال همیشه با بچه ها صحبت میکرد و می گفت که انقلاب به خاطراسلام زنده است .
آخرین عکس یادگاری
خداوردی ادامه داد: انگار همسرم میدانست که دیگر برنمیگردد و شهید میشود، آخرین باری که با همسرم به خانه مادر و پدرش رفتیم به مادرش گفت بیایید تا عکس یادگاری بگیریم مادرش با ناراحتی گفت عکس برای چه؟ تو میخواهی بروی و من ناراحتم. همسرم به مادرش گفت: غصه نخور ناراحتی ندارد، مادر شهید می شوی و عزت و حرمت داری و با شوخی و خنده سر به سر مادرش میگذاشت بالاخره عکس آخر را کنار خانواده گرفت.
اگر شهید شدم برایم گریه نکنید
همسر شهید آورنده با اشاره به قسمت هایی از وصیت نامه شهید گفت: همسرم در قسمتی از وصیت نامه اش گفته بود: برای دفاع از وطن به جنگ علیه دشمن می روم، اگر شهید شدم برایم گریه نکنید که دشمن شاد نشویم. من بچه ها را به دست تو سپردم و دوست دارم همین راهی که رفته ام را بچه هایم نیز ادامه دهند» خداراشکر از همه فرزندانم راضی هستم.