کد خبر 163385
۸ فروردین ۱۴۰۲ - ۱۲:۳۵

یک شهید، یک درس؛

همه چیز لحظه آخر معلوم می شود

همه چیز لحظه آخر معلوم می شود

در قسمتی از وصیت نامه شهید محمد هادی ذوالفقاری آمده است: «الان دو جهاد در پیش داریم، اول جهاد نفس که واجب تر است؛ زیرا همه چیز لحظه آخر معلوم می شود که اهل جهنم هستیم یا بهشت».

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ شهید محمد هادی ذوالفقاری در 13 بهمن سال 1367 به دنیا آمد. او درست مصادف با شهادت امام هادی (ع) به دنیا آمد و بر همین اساس نام او را محمدهادی می گذارند؛ عجیب است که او عاشق و دلداده امام هادی (ع)شد و در این راه و در شهر امام هادی (ع) یعنی سامراء به شهادت رسید.

هادی در دوره دبستان بود که وارد شغل مصالح فروشی شد. دوران راهنمایی کلاس های ورزش های رزمی می رفت و به فوتبال خیلی علاقه داشت.

محمد هادی پس از پایان خدمت، چندین کار مختلف مثل کار کردن در فلافل فروشی را تجربه کرد و بعد از آن، راهی حوزه علمیه شد؛ زیرا راهی جز طلبگی در نجف پاسخگوی غوغای درون هادی نبود.

در جریان فتنه 88 و اغتشاشات صورت گرفته، برای دفاع از کشور حضور جدی داشت، یکی از دوستان شهید، ماجرا حضور ایشان در اغتشاشات سال 88 را این‌گونه روایت می کند: بارها برای مقابله با فتنه گران که در سال 88 به خیابان ها آمده بودند به همراه شهید به محل اغتشاشات رفتیم. شهید ذوالفقاری دل شیر داشت و در شرایطی که برخی می ترسیدند موتورهایشان به آتش کشیده شود و جا زدند با موتور شخصی خود به میدان آمد. ارادت زیاد شهید ذوالفقاری به شهید ابراهیم هادی باعث شده بود در خلق و خو شبیه او باشد؛ او را در زندگی الگوی خود قرار داد.

از خصوصیات بارز هادی کمک پنهانی به نیازمندان بوده است. این شهید بزگوار همیشه دائم الوضو بودند و به مسائل مذهبی اهمیت می دادند.

ایشان مداحی می کردند و اکثر اوقات ذکر سینه زنی هیئت را می گفت؛ هادی انرژی‌اش را وقف بسیج و کار فرهنگی و هیئت کرده بود.

اخلاص هادی زبانزد رفقا بود. اگر کسی از او تعریف می کرد، خیلی بدش می آمد.

هنگامی که شخصی از زحمات او تشکر می کرد، می گفت: خرمشهر را خدا آزاد کرد، یعنی ما کاری نکرده ایم. همه کاره خداست و همه کارها برای خداست.

او جوان فعال، کاری،پرتلاش اما بدون ادعایی بود.هادی بسیار شوخ طبع و خنده رو و در عین حال زرنگ و قوی بود.

شهید ذوالفقاری سه بار برای مبارزه با داعش به منطقه سامراء رفت. او با نیروهای حشدالشعبی چه زمینه های مختلف همکاری نزدیکی داشت . روز 26 بهمن بود(چند روز بعد از سالگرد شهادت شهید ابراهیم هادی، همان شهیدی که الگوی زندگی هادی شده بود)در حومه ی سامرا براثر عملیات انتحاری بین سربازان عراقی و شهید ذوالفقاری به آرزویش رسید.

پس از شهادت او خبرها حاکی از این بود که ایشان مفقود شده است و جز لاشه ی دوربین عکاسی اش هیچ چیز دیگری و حتی پیکری از او به جانمانده است؛ بعد از چند روز سیدکاظم الجابری شناسایی‌اش کرد. در اصل پیکر شهید ذوالفقاری بر اثر انفجار پرت شده بود. یک نفر درحال عبور از معرکه پیکر او را می‌بیند و پلاک را برای اطلاع خبر شهادت برمی‌دارد و بدن شهید بی‌پلاک آنجا می‌ماند. تا اینکه او را به بغداد انتقال می‌دهند.

خبر پیدا شدن پیکر هادی درست زمانی پخش شد که قرار بود  شب اول ایام فاطمیه در تهران برای او مراسم برگزار شود،همزمان با مراسم، اعلام شد برای شهید هادی ذوالفقاری چهار مراسم تشییع برگزار شده!

شهید هادی وصیت کرده بود پیکرش را در سامرا، کاظمین، کربلا و نجف طواف دهند. این وصیت بعید بود اجرا شود. چرا که عراقی‌ها شهدای خود را فقط به یکی از حرمین می‌برند و بعد دفن می کنند؛اما در مورد هادی باز هم شرایط تغییر کرد، ابتدا پیکر او را به سامرا و بعد به کاظمین بردند. سپس در کربلا و بین الحرمین پیکر او تشییع شد. بعد هم به نجف بردند و مراسم اصلی برگزار شد.در تمام حرم ها نیز برایش نماز خواندند.

تشییع هادی در نجف بسیار باشکوه بود. چنین جمعیتی حتی در تشییع علما و فرماندهان دیده نشده بود.
مزار هادی به حرم حضرت علی(ع) بسیار نزدیک است.قبر متعلق به یکی از دوستان هادی بود که او هم قبر را برای مادرش در نظر داشت، اما هادی قبل از اعزام با او صحبت کرد. او هم مادرش را راضی نمود تا مزار را برای هادی قرار دهد.
دست آخر درست در شب جمعه و شب اول فاطمیه، در همان مزار (کمی جلوتر از قبر علامه سیدعلی قاضی) به خاک سپرده شد.

وصیت نامه شهید محمد هادی ذوالفقاری: 

بسمه تعالی
اینجانب محمدهادی ذوالفقاری وصیت می کنم
که من را در ایران دفن نکنند.
اگر شد، ببرند امام رضا (ع) طواف بدهند و برگردانند و در نجف و سامرا و کربلا و کاظمین طواف بدهند و در وادی السلام دفن کنند.
دوست دارم نزدیک امام (ع) باشم و همه ی مستحبات انجام شود. در داخل و دور قبر من سیاهی بزنند و دستمال گریه مشکی و ... مثل تربت بگذارند.
داخل قبر من مثل حسینیه شود و اگر شد جایی که سرم می خورد به سنگ لحد، یک اسم حضرت زهرا (س) بگذارند که اگر سرم خورد به آن سنگ، آخ نگویم و بگویم یا زهرا (س)، بالای سر من روضه و سینه زنی بگیرند و موقع دفن من، پرچم بالای قبرم قرار بگیرد و در زیر پرچم من را دفن کنید. زیاد یا حسین (ع) بگویید و برای من مجلس عزا نگیرید، چون من به چیزی که می خواستم رسیدم.

از خواهران می خواهم که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا (س) رعایت کنند، نه مثل حجاب های امروز، چون این حجاب ها بوی حضرت زهرا (س) نمی دهد.
از برادرانم می خواهم که غیر حرف آقا حرف کس دیگری را گوش ندهند. جهان در حال تحول است، دنیا دیگر طبیعی نیست، الان دو جهاد در پیش داریم، اول جهاد نفس که واجب تر است؛ زیرا همه چیز لحظه آخر معلوم می شود که اهل جهنم هستیم یا بهشت.

حتی در جهاد با دشمن ها احتمال می رود که طرف کشته شود ولی شهید به حساب نیاید، چون برای هوای نفس رفته جبهه و اگر برای هوای نفس رفته باشد یعنی برای شیطان رفته و در این حال چه فرقی است بین ما و دشمن! آنها اهل شیطان هستند و ما هم شیطانی.
دین خودتان را حفظ کنید، چون اگر امام زمان (عج) بیاید احتمال دارد رو به روی امام باشیم و با امام مخالفت کنیم. امام زمان را تنها نگذارید.

خبرنگار: یاسمن رودباری

برچسب‌ها