به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ شهید جعفر جنگروی در سال 1333 در فریدن اصفهان چشم به جهان گشود. یک سال بعد از تولدش خانواده اش به تهران مهاجرت کردند، چون شناسنامهاش مفقود شده بود مدرسه روزانه او را ثبت نام نکرد و به ناچار در مدرسه شبانه ادامه تحصیل داد، از همان دوران کودکیاش از تلاش و ممارست دست نمی کشید، روزها به کار خیاطی مشغول میشد و شب ها به درس خواندن و تحصیل میپرداخت.
او یک سال پیش از شروع انقلاب اسلامی، پس از تهیه اندکی سرمایه، دست از کار خیاطی کشید و به فروشندگی لباس روی آورد. با شروع انقلاب، همراه برادرش، طبقه بالای مغازهاش را به فعالیت های انقلابی اختصاص داد و به طور پنهانی به مبارزه علیه رژیم ستم شاهی پرداخت.
در راهپیماییها و تظاهرات، همیشه جلودار بود. در روز جمعه سیاه 17 شهریور حضوری فعال داشت. وی، روز ورود حضرت امام خمینی (ره)، به عنوان عضو فعال (کمیتة حفاظت و حراست از امام) تلاش ارزندهای انجام داد و روزهای پیروزی انقلاب در تسخیر و تصرف پادگانها و مراکز انتظامی شرکت داشت.
شهید جعفر جنگروی از اوایل سال 1358 به عضویت رسمی سپاه پاسداران درمیآید و دوه آموزشی خود را در پادگان ولی عصر (عج) میگذراند. در خرداد ماه 1358، به دنبال شروع غائله خلق عرب در خوزستان، همراه تعدادی راهی خوزستان میشود.
او با دستگیری عناصر ضد انقلاب و اشرار منطقه، از خود رشادت بالایی بروز میدهد و با قاطعیت و شجاعت زیاد، تعداد زیادی از عوامل محرک عرب خوزستان را سرکوب یا دستگیر مینماید.
چندین مرتبه مجروح شد و حتی تا مرز شهادت هم رفت، انواع ترکشها در بدنش وجود داشت، شیمیایی شده بود و با تمام اینها عشق و علاقه عجیب او به جبهه و هدف الهیاش که دفاع از خاک وطن، مردم و احقاق حق بود، نگذاشت از حضور در جبهه دست بکشد.
شهید جعفر جنگروی در تاریخ 29 بهمن ماه سال 1360 ازدواج نمود و زندگی ساده و به دور از تشریفات را تهیه نمود. در مواجهه با همسرش با تکریم برخورد میکرد و در کار منزل به همسرش کمک میکرد و دائمالذکر بود. از او دو یادگار به نامهای مهدیه و محمد حسین به جا مانده است.
به مناسبت سالروز شهادت شهید جعفر جنگروی اولین فرمانده سپاه خرمشهر به گفتگو با مهدیه جنگروی فرزند این شهید بزرگوار که در زمان شهادت پدرش سه ساله بود پرداختیم.
مهدیه جنگروی درباره ویژگی های پدرش در گفتگو با خبرنگار فرهنگی حیات؛ میگوید: ایشان فردی بسیار باهوش چه در زمینه های اجتماعی و چه در زمینه استراتژیکی بودند و در سخت ترین شرایط بهترین تصمیم را میگرفتند، فردی بسیار شجاع که در هر حالت بدون هیچ اغماضی حرف حق را میزد. حتی اگر به ضرر خودشان یا خانواده بود نگاهشان به خداوند و مسایل دین بسیار زیبابود و مسائل مربوطه را بسیار شیوا و دلنشین بیان می کردند.
وی افزود: شدیدا برای مادرم و پدر و مادرشان احترام قائل بودند از همان بچگی ما، ایشان طوری با مادرم با احترام برخورد میکردند که غیرمستقیم این آموزه را به ما یاد میدادند، ایشان واقعا به حقیقت یک پدر نمونه بودند نه اینکه دخترشان باشم، به جرات میگویم مردی از جنس خاک و با روح افلاکیان بودند.
مهدیه جنگروی با بیان خاطراتی از پدرش گفت: چندین خاطره از ایشان همیشه در ذهنم مرور می شود اما شاخص ترین خاطره بنده از ایشان مربوط به آخرین دیدارمان هست راننده به دنبال پدرم آمده بود تا برای عملیات والفجر هشت راهی فاو شوند، ایشان آماده حرکت بودند که من پایشان را محکم در بغل گرفتم و از پدرم خواستم که نروند، ایشان هر چقدر تلاش کردند متقاعد نشدم بعد من را بردند و کلی تنقلات خریدند و گفتند اگر بابا برات رژه بره می ذاری برم؟گفت باید برم با دشمنان بجنگیم، گفتم پس برام رژه برو ایشان یک ربع در حیاط برایم رژه رفتند و سلام نظامی می دادند من غرق خنده می شدم اما ته دلم با وجود شادی دنیای کودکیم نوعی اضطراب هم بود اصلا دلم نمیخواست بابا برود، غافل از اینکه آخرین دیدار با پدر بود پدری که به معنای واقعی مرد بود.
فرزند شهید جنگروی ادامه داد: جاذبه ایشان در ارتباط با همه از هر نوع قشر و دین و قومیت بود، در کنار رئوف بودن بسیار، جدیت خاص خودشان را داشتند از نظر همه کسانی که پدرم را می شناختند یک انسان کامل و با بصیرت بود و به قول دوستانشان ایشان امام جعفرصادق جبهه بودند. پدرم عارف به تمام معنا بودند.
مهدیه جنگروی گفت: پدرم اولین فرمانده سپاه خرمشهر بودند، با اشتیاق فراوان در عملیّات والفجر 8 شرکت کرده و اوج حماسه و ایثار خود را در این عملیّات حماسی، به نمایش گذاردند و سهم بسزایی در آماده سازی نیرو و شناسایی منطقه و طراحی عملیّات ایفا کردند، پس از ماهها مجاهدت و ایثارگری، در عملیات والفجر 8 در منطقه عملیاتی فاو در روز 27 بهمن 1364 در سن 31 سالگی پس از شناسایی ایشان، بر اثر اصابت ترکش، به درجه رفیع شهادت نایل آمدند.
مهدیه جنگروی با بیان نوشته ای یادگاری از پدرش گفت: در نوشته ای که پدرم برایم به یادگار گذاشت، در گوشه ای از نوشته هایش به من گفت: «عزیزم! بابا تو باید به اینگونه دوریها عادت کنی!(البته داری!) ولی باید بیشتر از اینها ساخته شوی. آخر پدر پیرت خیلی رویت حساب باز کرده.»
فرزند شهید جنگروی با جواب به این سوال که اگر بخواهد پدرش را با یک جمله توصیف کند چه می گوید؛ گفت: پدرم عارف بی قرار تسلیخ نشین نور استوره مردانگی بود.
وی با اشاره به اینکه در زمینه نویسندگی نیز مشغول است؛ بیان کرد: کتاب علمدار زندگینامه شهید بزرگوار حاج حسین اسکندرلو را به رشته تحریر در آوردهام ، همچنین مقداری مطالب در خصوص پدر را جمع آوری کردم اما واقعا به عنوان دخترشان تالیفش برایم سخت بود.
مهدیه جنگروی در پایان گفت: در طریقت هر چه پیشِ سالک آید خیرِ اوست/ در صراطِ مستقیم ای دل کسی گمراه نیست؛ شعری هست که پدرم در دفترچه یادداشت کردند و این شعر بر روی سنگ قبرشان حک شد.
گزارش از حدیث ورناصری