به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ حاشیه دیدار قاضیزاده هاشمی با جانباز «جواد مسلمپور» را با یکدیگر میخوانیم:
خانه بسیار ساده و محقری داشتند. مرد خانه جانباز بود. سالها مشکل ضایعه نخاعی رنجش میداد. در همین خانه کوچک پدر خانمش هم بود؛ اما رو به اغما.
سالها در این وضعیت و در یک اتاق مجزا روی تخت بیمارستان بود و همسری که روایت استقامتش طعنه معناداری به کوه های سر به فلک کشیده عالم میزد. یک تنه برای پدرش و همسر جانبازش مادری میکند. همچو پروانه هر روز به دور این دو میچرخد.
قاضی زاده از او درخواست دعا کرد. اجر مضاعفی که داشت مایه غبطه همگان بود. همه منتظر؛ اما هیچ درخواستی نیامد... . مناعت طبع آنها صبر را به زانو درآورده بود؛ اما ناگهان جانباز لب به سخن گشود. توجهم جلب شد. چه میخواهد؟ خطاب به رئیس بنیاد گفت: ذکر خیر شما از زمانی که به بنیاد آمدید همیشه هست. نگاه تحولی شما دل ما را برای آیندهای بهتر خوش کرده. ما برای شما دعا میکنیم که در این مسیر موفق باشید.
باورم نمیشد. انتظار شنیدن هرچه را داشتم جز این. جانبازی که به ندرت از خانه خارج میشود و وضع مالی بدی دارد، در کوچه پس کوچههای یاسوج، در آن محله ضعیف شهر، حرف از تحول میزند. احساس کردم رئیس بنیاد شهید هم متعجب شد. گاهی عظمت برخی انسانها روایت عهدی است که سالها پیش بدون چشمداشتی بسته بودند.
این خانه به ظاهر محقر، آنقدر رنگ عزت داشت که ترک کردنش سخت بود. موقع خروج پسری سادهپوش که پسر خانه بود، کنار راهرو ایستاده و سرش پایین بود. حتی یک کلمه هم نگفت. فقط تشکر بابت حضور... . من فقط مبهوت در حالیکه از عظمت ایشان بغص گلویم را میفشرد، از خانه خارج و نگاهم به آسمان دوخته شد.
آری. خداوند بندگانی در زمین دارد که مایه مباهاتاند.