کد خبر 123668
۴ آذر ۱۳۹۴ - ۰۰:۰۰

«عمار»، «حاج قاسم» را به یاد شهید همت می انداخت

«عمار»، «حاج قاسم» را به یاد شهید همت می انداخت

همچون حاج همت فرماندهی می کرد و رمز فرمانبری نیروهایش در جذبه خاص همتی ای بود که پس از سال ها در او ظهور و بروز می کرد.

به گزارش خبرگزاری حیات، چند صباحی است، حال و روز شهرمان بوی روزهای دهه شصت را می دهد. باز هم شهید و تشییع جنازه اما این بار دیگر گمنام نیستند و بچه هایشان را بزرگ تر از چند روز و شاید چند سال نمی یابی. چقدر حالمان خوب است که باز هم محله هایمان عطر خون پاک شهیدان را گرفته و خون تازه است که در شریان ما جریان پیدا کرده است. بار دیگر صدای "هل من ناصر" امام عشق در دل تاریخ بلند است. هر آن ‌کس در هر زمان و در هر جا به این صدا لبیک گوید، کربلایی است و کربلا میزان عشق است و اهل الله را از اغیار جدا می‌کند. کربلا، آغوشت را بگشا، حزب الله به سوی تو می‌آید. پیکر تاریخ، بی‌خون خدا _ ثار الله _ مرده‌ای بیش نیست و سر مبارک امام شهید بر فراز نی، رمزی است بین خدا و عشاق، یعنی این است بهای دیدار و به ‌راستی مگر محبت آنان در چیست؟ در محبت حسین. محب حسین محبوب خداست و کدام راه از این نزدیک‌تر؟» (شهید سید مرتضی آوینی)  سال هایی نه چندان دور مردانی بودند که برای دفاع از مرزهای عشق و ایمان جان خویش را فدا کردند و سال ها بود که هر از چند گاهی استخوان های نصفه و جامانده آنان بر زمین را از دل خاک بیرون می کشیدیم و روی دست می بردیم تا حاجت روا شویم؛ اما چند صباحی است که حال و روز شهرمان بوی روزهای دهه شصت را می دهد. باز هم شهید و تشییع جنازه اما این بار دیگر گمنام نیستند و بچه هایشان را بزرگ تر از چند روز و شاید چند سال نمی یابی. چقدر حالمان خوب است که باز هم محله هایمان عطر خون پاک شهیدان را گرفته و خون تازه است که در شریان ما جریان پیدا کرده است.  صدای "هل من ناصر ینصرنی" امام را در کوی و برزن می شنویم و آرزوی شهادت نیز دیگر آرزو نیست، بلکه فقط یک همت بلند می خواهد. آری گفتم بلند، زیرا این بار دفاع از مرزهایی است که شاید بعضی آن را وظیفه خود ندانند و یا اصلا آن را بیهوده بینگارند. اما ما می دانیم که باب شهادت برای عالمان طریقت حق باز شده است و تفاوتش با سال های دفاع مقدس در این است که این بار فقط کسانی انتخاب می شوند که از همه عاشق ترند و به قولی درهم نمی چینند و سوا می کنند. ما می دانیم که این راه باز است و هر که را خواهند، برمی گزینند و این بار نیز یکی دیگر از این پرستوهای عاشق برگزیده شده است. او کسی بود که فرمانده دلاورش حاج قاسم سلیمانی در رثایش فرموده است که ایشان برای من همچو حاج همت بود. او کسی بود که سال ها پیش شهید سید مرتضی آوینی آمدنش را پیش بینی کرده بود چنان که می فرمود:  «بگذار اغیار هرگز در نیابند و فردای روشن ما را در حضور امروز بچه‌های ما نبینند. بچه‌های ما امروز در تظاهرات و هیئت‌ها و روضه‌خوانی‌ها بزرگ می‌شوند و شیر مادر را مخلوط با اشک‌ های حسینی می‌مکند و عشق حسین (ع) با جانشان آمیخته می‌گردد و آینده‌ی انقلاب را تا فرداهای دور و حکومت جهانی عدل در سراسر کره‌ی زمین استمرار می‌بخشند.» محمدحسین محمدخانی متولد 1364 از نخبگان یزدی و مسئول سابق بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد یزد بود که چند روز پیش در دفاع از حرم حضرت زینب (س) و در مقابله با نیروهای تروریستی و تکفیری به درجه رفیع شهادت نائل شد. وی مسئول هیأت علمدار حسین(ع) یزد و از فعالان ستاد تدفین شهدای گمنام در دانشگاه آزاد بود که هنوز طنین روضه ها و مداحی های او در گوش جوانان شهر نجوا می کند. این شهید عزیز یک کودک ۸ ماهه به نام امیر حسین نیز از خود به یادگار گذاشته است.  محمد حسین را با نام حاج عمار می شناختند و این از آن روی بود که واقعا برای رهبرش عمار بود. عمار گونه سخن ولایت را می فهمید و می فهماند. او که مهندسی عمران خود را از دانشگاه یزد کسب کرده بود و دانشجوی فوق لیسانس مدیریت فرهنگی بود، زودتر از خیلی ها راهش را پیدا کرد و وظیفه اش را در برابر شقی ترین انسان ها شناخت و به مصاف آنان شتافت. همچو حاج همت فرماندهی می کرد و رمز فرمانبری نیروهایش در جذبه خاص همتی ای بود که پس از سال ها در او ظهور و بروز می کرد. شجاعت و عشق به اهل بیت و امام حسین (ع) همه وجودش را فرا گرفته بود و هیچ چیز را شیرین تر از ذکر ایشان نمی دانست.  یکی از دوستانش در فراق او می گوید: «کربلا بودیم داشت از خاطرات بچه های حزب الله لبنان می گفت و رسید به اینجا که گفت: یکی از فرمانده های حزب الله تعریف کرده که من بیست ساله لبنانم و کربلا نرفتم، ( من یه لحظه خودمو گذاشتم جای اون مرد خدا و از خودم پرسیدم آیا حاضرم بیست سال دوری از حرم ارباب را تحمل کنم یا ...) دلم نیومد این سؤال رو از محمدحسین نپرسم؛  پرسیدم؛ چطور میشه بیست سال کربلا رو ندید؟  خاطرم هست که گفت؛ منم همین سوال رو ازش پرسیدم...  پرسیدم چه جوابی بهت داد؟  گفت؛ بهم گفت آدم باید ببینه وظیفه ش چیه و به اون عمل کنه، وظیفه من توی این بیست سال این بوده که از دینم دفاع کنم و جلوی اسرائیل بجنگم، توهم برو وظیفه ات رو بشناس و بهش عمل کن…».  او به خوبی وظیفه اش را شناخت و در حالی که مأمور انتقال گردانی از تیپ فاطمیون برای رویارویی با داعشیان بود، مورد اصابت قرار گرفت و به آرزویش رسید و دوشنبه گذشته، پیکر مطهرش در جوار مزار عموی شهیدش «ولی‌الله محمدخانی» به خاک سپرده شد. ولی‌الله محمدخانی نیز دوم اسفندماه سال 64 در عملیات کربلای هشت و در منطقه عملیاتی فاو به شهادت رسید.   

برچسب‌ها