کد خبر 250751
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۰۳:۰۹

«حیات» گزارش می‌دهد؛

داستان شهید «محمدرضا موحد دانش»؛ معاون گردانی که همه افرادش شهید شدند

داستان شهید «محمدرضا موحد دانش»؛ معاون گردانی که همه افرادش شهید شدند

از شهید علیرضا موحد دانش زیاد شنیده‌ایم اما برادرش شهید محمدرضا که یکسال زودتر به شهادت رسید، غریب‌تر مانده است؛ به غریبی گردان سلمان و فرماندهش شهید قجه‌ای، که شهادت تک تک افراد گردانش را دید و در نهایت خود به آنها پیوست.

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، روز سیزدهم اردیبهشت‌ماه سال 1361 جشن جاودانگی جان عاشقی است ره یافته به وصل معشوق... شهیدی از تبار و از شمار گردانی سراسر، «شهید»... گردانی که در مسیر فتح خونین شهر مظلوم و اشغال شده، به محاصره دشمن درآمد و مظلومانه و دلیرانه تا آخرین نفر و آخرین گلوله مقاومت کرد و جنگید و حتی یک نفرشان زنده نماند.

حماسه «گردان سلمان» در روزهای دهم تا پانزدهم اردیبهشت‌ماه، بی‌شک حماسه‌ای عاشورایی و کربلایی است؛ حماسه‌ای که سرمطلعش، حرف آخر سردار شهید «حسین‌قجه‌ای» است در آخرین بی‌سیمش به سردار شهید «حاج محمدابراهیم همت» که پس از اصرارهای او برای برگشتن به عقب گفت: «حاجی جان! برگشتی در کار نیست. من و افرادم هم‌قسم شده‌ایم تا فتح خرمشهر جلو برویم حتی اگر تا نفر آخر شهید بشویم و یک نفرمان زنده نماند»... و یک نفر هم از این گردان، زنده نماند.

شهید «محمدرضا موحد دانش» معاون شهید «حسین قجه‌ای» بود که یکسال جلوتر از برادرش سردار بزرگ شهید «علیرضا موحد دانش» و دو روز زودتر از فرماندهش، اذن ورود به سراپرده جوار قرب دوست گرفت و با آسمانیان هم‌آغوش شد.

ماجرای دعوای دو برادر!

یکم فروردین ۱۳۴۰، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش غلامحسین، صنایع دفاع بود و مادرش، مرضیه نام داشت. تاپایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت.

پدر این دو شهید والامقام، خاطره‌ای از روزهای کودکی آنها نقل می‌کند که بسیار شنیدنی است: «یک روز دیدم علی با محمدرضا دعوا می‌کند. محمدرضا برگشت علی را تهدید کرد و گفت: اگر کوتاه نیایی به بابا می‌گویم در مدرسه چکار می‌کنی. من با شنیدن این حرف کمی ترسیدم، اما آن موقع به‌روی خود نیاوردم. آنها کلاس دوم و سوم ابتدایی بودند و با اوضاعی که آن روزها داشت، حسابی هوای‌شان را داشتم.

محمد را مدتی بعد کشیدم کنار و گفتم بابا، علیرضا در مدرسه چکار می‌کند؟ محمد گفت: بابا نمی‌دانی با پول توجیبی که بهش می‌دهی چه می‌کند؟ من ترسم بیشتر شد و مضطرب شدم. گفتم: خوب بابا بگو با آن پول چه می‌کند؟ جواب داد: دفتر و مداد می‌خرد و می‌دهد به بچه‌هایی که خانواده‌شان فقیر هستند.

اگرچه علیرضا از محمدرضا بزرگتر بود و فرزند ارشد خانواده محسوب می‌شد اما محمدرضا در سلوک رسیدن به شهادت از علیرضا مقدم‌تر بود. او یکسال قبل از برادرش یعنی در تاریخ 13 اردیبهشت‌ماه سال 1361 در منطقه ام‌الرصاص عملیات فتح المبین به شهادت رسید.

شهید «محمدرضا موحد دانش»؛ داستان معاون گردانی که همه افرادش شهید شدند

حماسه «گردان سلمان»

محاصره گردان سلمان تا اردیبهشت‌ماه طول کشید و در واقع آن‌روزها سالگرد دفع سومین پاتک سنگین دو تیپ زرهی و مکانیزه سپاه سوم ارتش عراق در جاده اهواز-خرمشهر توسط گردان سلمان فارسی تیپ 27 محمد رسول الله(ص) است که در سال 1361 و در جریان عملیات فتح‌المبین اتفاق افتاد.

فرمانده گردان سلمان سردار شهید حسین قجه‌ای بود که در همان عملیات و در رزمی نفس گیر، روز 15 اردیبهشت‌ماه به شهادت رسید. شرح نبرد سنگین جاده اهواز-خرمشهر، از روایت‌های زیبای مقاومت رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس است که تا پای جان جنگیدند به‌طوری‌که وقتی بچه‌های گردان‌های دیگر توانستند محاصره آنان را بشکنند و به بچه‌های گردان سلمان برسند، حتی یک نفر از آنان هم زنده نمانده بود.

بسیاری مقاومت گردان سلمان را شاه کلید فتح خرمشهر می‌دانند. فشار دشمن هرلحظه افزایش می‌یافت، طوری که فرماندهی مافوق تصمیم گرفت گردان سلمان را اندکی عقب بکشد ولی حسین قجه‌ای قبول نمی‌کرد. ازاین‌رو، محمدابراهیم همت برای متقاعد کردن قجه‌ای، ضمن عبور از حلقه محاصره دشمن، خود را به او رساند و از قجه‌ای درخواست عقب‌نشینی کرد، اما او در جواب گفت «من و نیروهای گردان دیشب هم‌قسم شدیم که خودمان را به خرمشهر برسانیم.»

اوضاع در ایستگاه گرمدشت، به‌شدت وخیم بود و نیروهای دشمن تا چند متری خاکریز گردان پیش ‌آمده بودند. در صورت فروریختن خاکریز ایستگاه گرمدشت که پیشانی جنوبی عملیات محسوب می‌شد، کل دستاوردهای قرارگاه‌های نصر و فتح به خطر می‌افتاد. به‌عبارتی‌دیگر، سرنوشت مرحله اول عملیات در گرو مقاومت سرسختانه گردان سلمان بود.

در همین حال، حسین قجه‌ای برای آخرین بار گلوله آر.پی.جی را جاگذاری کرد، از خاکریز بالا رفت و یکی از تانک‌های دشمن را نشانه گرفت اما درست در همان لحظه براثر اصابت گلوله یک تک‌تیرانداز عراقی، پیشانی‌اش شکافت و صورتش غرق خون شد و بدین ترتیب حسین قجه‌ای هم به قافله شهدا پیوست.

شهید «محمدرضا موحد دانش»؛ داستان معاون گردانی که همه افرادش شهید شدند

شهادت، خاک جان را کیمیا کرد...

سرانجام، «محمدرضا موحد دانش» معاون «حسین قجه‌ای» ظهر روز سیزدهم اردیبهشت‌ماه ۱۳۶۱، در ام الرصاص عراق بر اثر اصابت ترکش به پشت سر به شهادت رسید و د وروز پیشتر برای فرمانده و همه بچه‌های گردانش در بهشت رضایت و رحمت خدا، جا گرفت.

و اینک، وصیت‌نامه شهید که مشحون از مضامین بلندی است تجلی یافته از روح والای انسانی که جان خویش را در عرصه های جهاد و شهادت به بلوغ و تکامل رسانده است و این نگاه او به «شهادت» است:

 بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر امام زمان و درود بر شهیدپروران راه خدا و مرگ بر کفار . اکنون شما که این نامه را می‌خوانید خدا می‌داند که در کجا بسر می‌برم اما از شما می‌خواهم که بدون اینکه کوچکترین ناراحتی را به خود راه دهید این نامه را بخوانید، من حسرت یک آخ را بر دل دشمن گذاشتم شما هم با صلابت خودتان داغ دیگری بر دل دشمن بگذارید.

من خوشحالم که جانم را نثار اسلام و مکتب محمد (ص) و علی (ع) می‌کنم و افتخار می‌کنم که ایدئولوژی من اسلام است اسلامی که به من فهماند چگونه بیندیشم و چگونه راهم را انتخاب کنم، خمینی کبیر با انقلابی که همراه خود آورد باعث شد من از این بعد بیرون بیایم و بتوانم با اسلام از بعد مذهبی بیشتر برخورد کنم، اکنون در این زمان از انقلاب امام ما هل من ناصر ینصرنی صدا می‌زند، بر ملت مسلمان ایران واجب است که بر این پیام امام لبیک بگویند و این درخت را با خون خود سیراب کند. می‌توانیم با نثار خون خود خونی را که در مقابل اسلام ناچیز است، زمینه‌ساز حکومت حضرت مهدی (عج) باشیم.

شهید «محمدرضا موحد دانش»؛ داستان معاون گردانی که همه افرادش شهید شدند

 پدرم ، مادرم! بدانید که شهادت حد نهایی تکامل انسان است و آماده از دست دادن دیگر فرزندان خود در راه میهنت و خدا باشید و کوه باشید و چون کوه استقامت کنید لحظه ای از نام خدا غافل مباشید و برای فرزندان خود آرزوی پیوستن به سرور شهیدان حسین ابن علی (ع) را داشته باشید و بر خودتان ببالید که امانت خدا بخود خدا برگردانیده‌اید.

فراموش نکنید امام زمان شما حضرت مهدی (عج) است لحظه‌ای از دعا برای سلامتی ایشان غفلت نکنید گرفتاری‌های خود را به واسطه ایشان حل و رفع کنید با تمام قدرت کوشش کنید تا هر چه زودتر امام زمان حضرت مهدی(عج) ظهور فرماید. اطلاعات و معرفت خود را به امام زمان زیاد کنید و سعی کنید دلتان با محبت به امام انس بگیرد.

ای برادران پیوسته در راه اعتلای اسلام عزیز کوشا و تمامی فرامین امام را به جان و دل پذیرا باشید. (و زمان زمان حسین و ایام عاشوراست.) ای خواهران! حجاب و عصمت و پاکدامنی را سرلوحه زندگی خودتان قرار دهید و همیشه فاطمه وار و زینب گونه زندگی و مبارزه کنید. خواهران و برادران در هر زمان منافقین بوده‌اند که خواسته‌اند با اسلام مبارزه کنند از شما می‌خواهیم که هیچ وقت به من، ناکام نگویید چون در نهایت کام را گرفتم و این خودش بهترین نعمت‌های خدا به من است.

پروردگارا آنچنان لطفی در حق من بنما که در آخرین لحظات عمرم نام ترا به زبان داشته باشم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha