به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ شهید مرتضی سلیمانی شانزدهم آذر ۱۳۴۵، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش نصرت الله، کارگر بود و مادرش، صفیه نام داشت. وی تا پایان سوم راهنمایی درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و نهم آبان ۱۳۶۲، در پنجوین عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره و گلوله شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.
درباره شهید 17 ساله، مرتضی سلیمانی و نحوه شهادتش از زبان همرزمش میخوانیم: در سال ۶۲ برای شرکت در عملیات از لشکر ۲۷ محمد رسول الله به جبهه اعزام شدیم. در گروهان خود با همرزمی به نام مرتضی آشنا شدم که ۱۷ سال بیشتر نداشت. بعدا که با هم صمیمیتر شدیم از او سوال کردم: «اولین بار است که به جبهه میآیی؟»
جواب داد: «اگر خدا قبول کند چندمین بار است.» تا اینکه عملیات والفجر۴ در ارتفاعات غرب آغاز شد و ما هم همراه گروهان خود در این عملیات شرکت کردیم. روز دوم عملیات که دشمن ضربه سختی از نیروهای ما خورده بود اقدام به پاتک کرد و منجر به محاصره شدن بعضی از نیروهای خودی شد. من، مرتضی و تعدادی دیگر از دوستانمان نیز در محاصره بودیم. دشمن مانع از رسیدن مهمات، آب و غذا به ما بود؛ ولی بچهها علی رغم تعداد کمشان نبرد جانانهای با آنان کردند.
دو شبانه روز از شروع عملیات گذشته بود و من نیز در اثر ترکش خمپاره مجروح شده بودم . نیروهای امدادگر زخمم را پانسمان کردند. مرا در زیر تک درختی قرار دادند و به سراغ دیگر زخمیها رفتند. آبانماه بود. دو روز بود که بچهها استراحت کافی نکرده بودند و گرسنه و تشنه در زیر آفتاب میجنگیدند.
درحالی که از فاصله حدود ۵۰ متری نظارهگر نبرد مرتضی بودم که به سمت دشمن تیراندازی میکرد، ناگهان متوجه شدم که یکی از نیروهای عراقی از سمت راست مرتضی با آرپی جی ۷ او را نشانه گرفته است. هرچه مرتضی را صدا کردم تا او را متوجه دشمن کنم صدای من به او نرسید و آن نانجیب به طرف او شلیک کرد و مرتضی به شهادت رسید.»
شهید مرتضی سلیمانی در وصیت نامه خویش اینگونه می نویسید:
«بسم الله الرحمن الرحیم
ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
اول درود بر رهبر انقلاب که خدا طول عمر بیشتر به او عنایت کند که ما را از زندگی در لجنزار نکبتبار نجات داد و به موقع دست ما را گرفت و ما را به راه راست هدایت کرد.
درود به همه خالصین و شهدای راه خدا که میجنگند در راه خدا، و به امید خدای متعال پیروز و موفق و موید شوند و من و تمام کسانی که این راه را میروند راه حسین(ع) سرور شهدا است میروم.
از پدر و مادرم میخواهم که در غیاب من خیلی گریه نکنند و با گریه خود من را ناراحت و دشمن و منافق را شاد کند.
مرتضی سلیمانی۶۱/۱۱/۳»
نظر شما