به گزارش خبرنگار گروه ورزشی حیات؛ مرگ تلخ فوتبالیست جوان آبادانی اتفاق تلخی بود که میتواند حکم تلنگری برای همه ما باشد که این روزها درگیر حواشی این رشته ورزشی شدیم و فراموش کردیم فرصت زندگی چقدر کوتاه است و باید قدرش را بدانیم. به این بهانه در چند بند به تلخترین حادثه این روزهای فوتبال ایران پرداختیم.
* ورزش فوتبال و رویای ستاره شدن در این رشته ورزشی از کودکی در دل هر پسر بچهای ممکن است شکل گرفته باشد و به قول یکی از بزرگان فوتبال جهان 99 درصد پسران شانس خودشان را برای درخشش در این رشته ورزشی امتحان کردند. خیلیها همان اول میفهمند چیزی در این حرفه در چنته ندارند و بیخیال ادامه ماجرا میشوند و میروند سراغ استعداد دیگرشان. خیلیها هم شروع میکنند و ادامه میدهند و چه بسا استعداد هم داشته باشند ولی چرخ روزگار آنها را به چیزی که شایستهاش هستند نمیرساند. تنها درصد کمی از این نفرات وارد فوتبال حرفهای میشوند و بخش کمتری به لیگ برتر و سطح اول فوتبال ایران راه پیدا میکنند و در ابتدای مسیری طولانی قرار میگیرند که میتواند انتهایش ستاره شدن و درخشش باشد.
* محمدرضا دقیقا در همان نقطه قرار داشت. جایی که بلیتش برده بود و استعداد نابش در جوانان صنعت نفت چشمهای عبدالله ویسی را خیره کرد و در 18 سالگی او را به تیم اصلی فراخواند. صنعت نفتیها میگفتند پزش را به همه میداد و میگفت سالها بعد میگویم کاشف استعداد این ستاره بزرگ من بودم. محمدرضا میتوانست یک پدیده باشد و انگیزه زیادی هم داشت تا به عبدالله ثابت کند در موردش اشتباه نکرده است. اینکه از خطه فوتبال خیز خوزستان و از بین جوانان عشق فوتبال آبادانی بعد از چند سال یک جواهر تراش نخورده پیدا شده و برنامههای زیادی برایش داشتند. چه بسا یکی از ستارههای تیم ملی در جام جهانی 2026 بود که در 21 سالگی مسیر رشد و ترقی را خیلی زودتر از آنچه فکرش را کرده بود سر راهش قرار میگرفت.
* آبادانیها در افسانههای شخصیشان خطه حود را تکه جدا شدهای از برزیل میدانند. شهری بندری با آب و هوایی شبیه به ریودوژانیرو، با آفتابی سوزان و زمینهای خاکی حاصل از محرومیتی که آنها را قویتر بار میآورد و پوستهایی که از سن کم به خاطر فرار از خانه نشینی خود به خود برنزه شده است. مردم آبادان و برزیل یک شباهت دیگر هم دارند، اینکه میگویند از کودکی به جای عروسک و ماشین اسباب بازی با توپ فوتبال بزرگ میشوند و رویای ستاره شدن را در سر دارند. آبادان برزیل ایران است. مهد استعدادهایی مثل محمدرضا که البته بخش کمی از آنها فرصت خودنمایی پیدا میکنند و حالا یکی از جوانهایی که میرفت تا الگوی هم شهریها و بچه محلهایش شود با بدن سرد خود در سینه خاک آرمیده است.
* فوتبال بی رحم است و زندگی بیرحمتر. امروز جای محمدرضا در تمرینات صنعت نفت خالی است. او نماند تا به آرزویش که بازی در لیگ برتر بود برسد و رنگ آن را ندید و حالا تصویرش در قاب عکسی با یک ربان مشکی اریب در گوشه آن به جای خودش در کمپ تمرینی حضور دارد و لباس صنعتیها به جای زرد مشکی است. محمدرضا امروز باید آنجا بود و دریبل میزد و پاس توی در میداد و عبدالله ویسی از کنار زمین فریاد میزد: ماشاءالله محمدرضا، آفرین پسر، شیر مادرت حلالت..
* میگویند محمدرضا معتقد و مومن بود و ارادت ویژهای به سید الشهدا (ع) داشت. راست و دروغش را نمیدانم ولی میگویند آنها که در دهه محرم و عاشورا از دنیا میروند و به خاک سپرده میشوند نظر کردهاند. اگر اینطور است خوش به حالش و بد به حال مایی که با جای خالی خو باید ادامه دهیم. کجا رفتی محمدرضا...
نظر شما