کد خبر 147227
۳۰ فروردین ۱۳۹۹ - ۰۹:۴۸

گفت و گو با امیر سرتیپ عبدالله نجفی، به مناسبت فرا رسیدن روز ارتش

ارتش، آبروی کشور است

ارتش، آبروی کشور است

همگان «امیر سرتیپ عبدالله نجفی» را به عنوان فرماندهی پیشین نیروی زمینی ارتش به یاد می آورند. اما این تنها قسمت ناچیزی از فعالیت های او را شامل می شود. برای کسانی که با تاریخچه نظامی کشور آشنا هستند ، عبدالله نجفی نامی است که درون خودش تاریخچه ارتش را حمل می کند. وی ، در سال 1346 وارد ارتش شد و تاپیش از انقلاب به دلیل فعالیت هایی که علیه نظام شاهنشاهی داشت مجبور به ترک آن شد، پس از پیروزی انقلاب و با ارتباطی که با بدنه اصلی مبارزان انقلابی داشت به ارتش بازگشت و به عضویت کمیته نظامی و دفتر مشاورت نظامی حضرت امام خمینی (ره) درآمد و تا زمان بازنشستگی در سمت های مهم اجرایی و مشورتی منسوب شده و در هر جایی (فرمانده هی نیروی زمینی ارتش ،ریاست دفتر عمومی حفاظت اطلاعات فرماندهی کل قوا و ریاست کمیسیون های اسرا) با همان روحیه جهادی و انقلابی در ابتدای پیروزی انقلاب کار کرده است.پایگاه خبری حیات به مناسبت فرا رسیدن «روز ارتش و نیروی زمینی» پای صحبت های این امیر کهنه کار نشسته تا با مرور خاطراتش، پرتویی تازه ای بر تاریخ پر فراز و نشیب ارتش جمهوری اسلامی ایران از آغاز تاسیس تا به امروز،بیاندازد.

ضمن عرض تشکر بخاطر پذیرش دعوت گفت و گو، لطفا مختصری درباره بیوگرافی شخصی و فعالیت هایتان از زمان حضور در ارتش شاهنشاهی تا پیروزی انقلاب اسلامی بفرمایید:
در این رابطه بطور خلاصه مطالبی را عرض می کنم و شروع بحث ام را از زمان ورود به ارتش شاهنشاهی می گذارم.من در سال 1346 از طریق دبیرستان نظام وارد ارتش شدم. این دبیرستان نظام نخستین ورودی ارتش ، پیش از دانشکده افسری بود. اغلب دانشکده افسری را راه ورود به ارتش معرفی  می کنند. اما در واقع دبیرستان نظام نخستین جایی بود برای کسانی که می خواستند به ارتش شاهنشاهی بپیوندند و قبل از ورود به دانشکده افسری باید دوره ای را هم در آنجا می گذراند. از آنجایی که سطح طبقاتی ما پایین بود و پدرم کشاورز ساده ای بود وارد شدن به من امکان معاش مناسبی را می داد. اما بخاطر دغدغه های مذهبی که داشتم پیش از ورود به ارتش، با چند تن از روحانیونی که آن زمان می شناختم، مشورت کردم.آنها به من گفتند که تا آنجایی که می توانید وارد ارتش نشوید. اما اگر هم تصمیم گرفتید که به استخدام ارتش درآیید مراقب باشید که مشکلی از لحاظ ایمان و تدین و این مسائل برایتان پیش نیاید. من هم با این پیش فرض وارد ارتش شدم که اگر احساس کردم دین ام در خطر است و حضور در ارتش متضاد با باور ها و عقاید دینی ام است ، آن را ترک کنم و هرگز دیگر بدان باز نگردم.


پس از ورود به ارتش ، به عنوان یک فرد متدین چه مسیر و هدفی را پیش گرفتید؟
خوب، روحیات من جوری بود که نمی توانستم اعتقاداتم را کنار بگذارم یا حتی کم رنگ جلوه دهم و آن را در دل خود مکتوم نگه دارم. از این رو در تمام طول دوره شش ساله آموزش ام در دبیرستان نظام و دانشگده افسری همیشه به فریضه های واجب دینی عمل می کردم. نماز ، روزه و سایر عمال دینی را انجام می دادم و هنگامی که دوره آموزش تمام شد و به عنوان یک افسر جوان وارد کادر ارتش شدم دیگر به عنوان یک آدم متدین شناخته شده بودم و ارتش هم به مسیری که در پیش گرفته بودم در طول این شش سال آگاه شده بود. وقتی کارم را به عنوان یک افسر آغاز کردم، در هر یگانی که فرستاده می شدم، سعی می کردم که کمبود هایی مثل نمازخانه و مسجد را مرتفع کنم. در دوره دانشکده هم با دوستان هم فکر خودم مسجدی را راه انداختیم برای اینکه بچه های نماز خوان بیایند و در آنجا به فریضه های واجب شان بپردازند.
 همین راه و مسیر من را به مرور به دوستانی در ارتش نزدیک کرد که می توانستیم با یکدیگر زندگی سالم و متدینانه ای را پیش بگیریم. افرادی نظیر «شهید یعقوب احمد بیگی» ، «سید کاظم سنایی» ، «علی اکبر اوج» ، «سید حجت توکلی»و بسیاری دیگر را می توانم نام ببرم که در این گروه بزرگ دوستی کنار هم بودیم. با گذشت زمان و پرداختن به دغدغه های مذهبی و اخلاقی خودم، با شخصیت های دیگری نظیر «شهید نامجو» « شهید کلاهدوز» ، «محمد رضا رحیمی» و دیگران آشنا شدم.به هر حال همین ارتباطات باعث شده بود که من همیشه به عنوان مظنون دستگاه های اطلاعاتی ارتش شاهنشاهی زیر نظر باشم. بخاطر همین، شرایطی را به عمد ، برایم رقم می زدند که دردسر و مشکلاتی را  برایم پیش آورد؛ بارها اتفاق افتاد که مرا احضار کنند و سوالات مشخصی از من بپرسند، یا اینکه گاهی ماموریت هایی می فرستادند که به قول معروف ، دنبال نخود سیاه رفتن بود. بدون حاصل و بدون هدف بطور ناگهانی فرسنگ ها آنطرف تر از یگان محل خدمت. یا اینکه مثلا در مراسم های نظامی و رژه ها سعی می کردند که من را از گروه جدا کنند و اجازه رژه رفتن را به من ندهند. همین مسائل باعث شد که من به مرور به سمت گرو هایی کشیده شدم که به گروه های« بی نام» معروف بودند. در واقع هم اینها بی نام بودند ، یعنی نام و عنوان تشکیلاتی خاصی نداشتند و فقط عده ای از افسران جوان و متدین بودند که به یکدیگر کمک و هم فکری می دادند که هم بتوانیم در ارتش باقی بمانیم و به کارهایمان بپردازیم و هم وظایف دینی و مذهبی خودمان را بجا بیاوریم. بعدها من،ازطریق یک واسطه  استفتاءی از حضرت امام (ره) گرفتم  و ایشان اینطور فرمونده بودند که تا حد ممکن ارتش را ترک نکنید و تلاش کنید که پست های حساس را در اختیار بگیرید که اگر روزی نیاز شد بتوانید از موقعیت هایتان در جهت پیش برد انقلاب بهره ببرید.همه ما این موضوع را در پس زمینه ذهن خود داشتیم، حتی چند بار خواستم کاری کنم که عذر مرا از ارتش بخواهند اما باز هم توسط  همین دوستان « گروه بی نام» به من توصیه می شد که با توجه به نظر حضرت امام (ره) بهتر است که تا لحظه ای که برایمان مقدور است در ارتش بمانم و مرا منصرف می کردند. اما خوب، از آن طرف هم رفته رفته بیشتر مرا تحت فشار قرار می دادند و در اواخر حضورم دیگر کاری کرده بودند که من هیچ نقشی در امورات حساس نظامی نداشته باشم. 


چه شد که بالاخره تصمیم گرفتید از ارتش خارج شوید؟ آیا به این مسئله که بعد از خروج چه باید بکنید فکر کرده بودید؟
من مدتی را همینطور در حالت تعلیق به سر می بردم که یک روز متوجه شدم در تهران و مراکز برخی از شهرستان ها حکومت نظامی بر قرار شده است، من هم همراه با یگان از همدان به تهران فرستاده شدم تا در حکومت نظامی تهران ماموریتی را انجام دهیم.  تا روز آخری که در نیروی زمینی ارتش خدمت می کردم، یعنی 14 دی ماه ، تمام تلاشم این بود که رو در روی ملت قرار نگیرم  و خطر و وحشتی برای هم وطنانم ایجاد نکنم در این مورد هم درگیری ها و فشار های زیادی را با مافوق ها پیدا کردم. اما به هر حال ، زمانی که  دیدم شرایط به مرحله ای رسیده که دیگر نمی توان بی طرف بود. به نظرم رسید آن بزنگاهی که امام فرموده بودند سر رسیده و اگر از ارتش همین حالا خارج نشوم ممکن است رو در روی هموطنان بی گناه ام قرار بگیرم. خیلی سریع با یکی از علماء مشورت کردم  و درباره شرایطم براش توضیح دادم. ایشان هم گفتند که با توجه به شرایط خاصی که شما دارید، بهتر این است که از ارتش خارج شوید، روز 14 دی ماه 1357 از ارتش فرار کردم، اما بطور جدی با انقلابیون در داخل و خارج از پادگان ارتباطم را حفظ کردم،  در راهپیمایی ها بطور منظم شرکت می کردم و در مراسم روز 19 بهمن که بعدها روز نیروی هوایی هم لقب گرفت، من در محوطه بیت امام حضور داشتم و این مراسم پر شکوه را با چشمان خودم دیدم. در نهایت هم روز 22 بهمن 1357 فرا رسید و من هم در متن و بطن همه اتفاقات بودم.


بعد از پیروزی انقلاب شرایط برای شما چگونه رقم خورد؟
بعد از روز 22 بهمن و سقوط دولت شاهنشاهی من بلافاصله به ارتش فراخوانده شدم و با همان افرادی که در گروه بی نام و هسته های مقاومت علیه رژیم پهلوی می جنگیدند، جهت تصمیم گیری برای سازماندهی دوباره ارتش وارد عمل شدیم. از آنجایی که من در طول دوران مبارزات، مناسبت های زیادی با مبارزان و انقلابیون درون ارتش داشتم ، بعد از وقوع انقلاب نیز از طریق همین افراد به روحانیون شاخص و چهره های اصلی مبارزات _ از جمله آیت الله خامنه ای_ معرفی شدم ( البته سال ها پیش از انقلاب هم به دلیل روابطی که گرو های مقاومتی درون ارتش با چهره های شاخص انقلابی داشتند و من نیز عضوی از این گروه ها بودم گمنام نبودم و مرا می شناختند) .  پیش از اسفند 57 بود که به ستاد ارتش بازگشتم شهید بزرگوار« محمد ولی قرنی» یک نامه بسیار مختصر به یگان بنده در همدان نوشتند و در نامه خواسته بودند که من را به ستاد مشترک ارتش منتقل کنند.به هرصورت من به ستاد ارتش رفتم و همراه دیگر دوستان که همه شان از همان «گروه بی نام»بودند، کمیته انقلاب در ارتش را سازماندهی کردیم، در اینجا لازم است که یک توضیح مختصر درباره کمیته های انقلاب بدهم. کمیته های انقلاب اولین تشکیلات و سازمان های انقلابی برای گرداندن امور کشور بود که بعد از انقلاب، در همه شهر های کشور تاسیس شدند و هر کدام بنا به وظایفی که برای خود تعریف کرده بودند، به سازماندهی و اداره کشور می پرداختند تا زمان تعیین ساختار حکومت و برقرای دولت و مابقی مسائل  فرا برسد. در ارتش هم به همین شکل کمیته ای را برای سر و سامان دادن به اوضاع ارتش تشکیل داده بودند، که من و دیگر دوستان انقلابی ارتش مشعول به اداره آن شدیم. مرکز کمیته های ارتش، در محل ستاد ارتش شکل گرفت و به آن عنوان « کمیته نظامی امام خمینی در ارتش»  دادیم ، راس این کمیته حضرت آیت الله خامنه ای بودند ایشان نماینده امام در شورای انقلاب هم بودند. به واقع تنها روحانی که بیشترین ارتباط را با این کمیته ها در ارتش داشت، مقام معظم رهبری بودند، ایشان در جلسات ما حضور پیدا می کردند و در کل، این کمیته های درون ارتش با نظارت مستقیم ایشان اداره می شد. کمیته نظامی تقریبا تا یک سال بعد به کار خود ادامه داد تا زمانی که ارتش سازماندهی و انسجام بهتری پیدا کرد  و نیرو ها ، لشکر ها ، پادگان ها و... کم کم فرماندهی خود را یافتند و به قول معروف با استیبل شدن وضعیت ارتش کمیته مرکزی هم به « دفتر مشاورت نظامی حضرت امام خمینی(ره)» تغییر کرد. که در راس آن هم آیت الله خامنه ای قرار داشتند. البته دفتر مشاورت نظامی رئیس اش امیر « احمد سلیمی» بود ، اما زیر نظر آیت الله خامنه ای کار می کرد.این دفتر هم حدود یک سال و اندی به کار خود ادامه داد تا زمان شروع جنگ تحمیلی.


دفتر مشاورت نظامی امام خمینی (ره) با شروع جنگ چگونه به اداره امور جنگ و سازمان دهی نیرو های مسلح بخصوص ارتش می پرداخت ؟ آیا جنگ باعث تغییر در سازمان و شکل ارتش شد؟
جنگ رسما آغاز شده بود.  در سال 60 هم همانطور که می دانید اتفاقاتی مثل ترور مقام معظم رهبری ، بمب گذاری دفتر رئیس جمهوری و شهادت رجایی و با هنر توسط منافقین وضعیت کشور را بسیار بحرانی کرده بود، اندکی بعد آیت الله خامنه ای به ریاست جمهوری رسیدند و از آن زمان به بعد دفتر مشاورت امام  با تغییر وضعیت به « گروه کار نظامی ریاست جمهوری» و با سرپرستی و نظارت خود رئس جمهور، یعنی آیت الله خامنه ای شروع به کار کرد. این گروه کار نظامی، بدین علت به قسمت ریاست جمهوری منتقل شد که درآن زمان رئیس جمهور با اجازه حضرت امام (ره) مسئولیت تمشیت امور ارتش را بر عهده گرفته بودند و لذا کلیت کارهای قوای سه گانه ارتش به ستاد مشترک ارتش می آمد و از آنجا توسط کار گروه نظامی مورد بررسی قرار گرفته و به استحضار رئیس جمهور وقت می رسید. بنده هم در آن دوران ، به مدت چهار سال یکی از اعضای این گروه کار نظامی بودم و چهار سال پایانی  فعالیت گروه کار نظامی هم به عنوان سرپرست آن به انجام وظیفه می پرداختم. یکی از مهمترین ماموریت های ما در آنجا، رسیدگی به مسائل اصلی و کلان نیرو های مسلح ، بخصوص ارتش بود که با ارتباط نزدیکی که با رئیس جمهور داشتیم  به حل و فصل مسائل می پرداختیم و خط و مشی های اصلی رئیس جمهور اخذ می شد و به ارتش ابلاغ می گشت. و نتیجه کار در گردش کار به سمع و نظر رئیس جمهور می رسید. البته در زمان جنگ ، در کنار گروه کار نظامی ، «دبیر خانه شورای عالی دفاع» هم فعالیت می کرد  که ریاست آن هم بر عهده رئیس جمهور بود. تفاوت این این دو نهاد در این بود که گروه کار نظامی در کنار پرداختن به مسائل مربوط به جنگ به مسائل دیگر نیز می پرداخت، اما آنچه که صرفا به مسائل جنگ و سازمان دهی و مدیریت جبهه ها مربوط می شد توسط « دبیر خانه شورای عالی دفاع» انجام می گرفت. بعد از دوران چهار ساله سرپرستی گروه کار نظامی، و با رحلت امام خمینی (قدس) و به رهبری رسیدن آیت الله خامنه ای، من به نیروی زمینی ارتش منتقل شدم و طی دوران فعالیت ام در ارتش مسئولیت های مختلفی چون جانشین هماهنگ کننده نیروی زمینی ارتش ، معاون هماهنگ کننده و  در سال 1370 به عنوان فرمانده  نیروی زمینی ارتش به انجام وظیفه پرداختم.دورانی که من به عنوان فرمانده ای نیروی زمینی ارتش انتخاب شدم، جنگ تمام شده بود و دوران بازسازی نیروی زمینی بود. در این مورد گفتنی ها بسیار است و باعث مطول شدن کلام خواهد شد. بعد از پایان دوران ریاست نیروی زمینی، به مدت 10 سال هم مسئول کمیسیون اسرای جنگ تحمیلی بودم ( اسرای ایرانی و عراقی) و در طول این10 سال در تمامی مذاکراتی که با طرف عراقی برای تبادل اسرای انجام می گرفت و سایر مذاکرات مثل مذاکره با صلیب سرخ و سازمان های بین المللی حضور داشتم. بعد اتمام دوران مسئولیتم در کمیسیون اسراء هم که دوران بازنشستگی فرا رسید.


از آنجا که امروز روز پاسداشت و نکو داشت ارتش جمهوری اسلامی و همینطور روز بزرگداشت حماسه آفرینی های نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی است، به عنوان یکی از کهنه کار ترین و پر مسئولیت ترین افرادی که از پیش از انقلاب در بدنه ارتش حضور داشته و پس از آن نیز نقش کلیدی در سازمان ارتش کشور بازی کرده، دیدگاه خود را درباره ارتش بفرمایید.
جا دارد که که امروز را به تمامی ملت شریف ایران، عزیزان حماسه آفرین نیروی زمینی و کل ارتش جمهوری اسلامی تبریک بگویم. معتقدم که این ارتش، ابقاء ، احیاء و تداوم اش را  مدیون بزرگواری ها  و شناخت عمیق حضرت امام  خمینی (ره) و مقام معظم رهبری است. امام خمینی (ره) از سال 42  تا پیروزی انقلاب هیچ گاه بدنه ارتش را سرزنش نکرد و زیر سوال نبرد.  همیشه بدنه ارتش را  مورد تایید قرار می دادند و آنها را از ملت جدا نمی دانستند. تنها تعداد اندکی از سران ارتش و نه همه آنها را،  خائن و وابسته می دانستند که این بینش ایشان بسیار صحیح و حقیقی بود و این حمایت امام از ارتش باعث شد که ارتش پیش از پیروزی انقلاب هم در پیروزی نقش اصلی و اساسی داشته باشد. اگر چه فراتر از ارتش یا هر گروه دیگری این خود ملت بودند که انقلاب را به سر انجام رساندند، اما بدنه ارتش هم به عنوان بخشی از همین مردم در این پیروزی بزرگ نقش کلیدی ایفا کرد و بعد از ایشان؛ شناختی که مقام معظم رهبری از ارتش دارند. در پیش از پیروزی انقلاب همچنان که امام ارتشی ها را از ملت و خادم ملت می دانستند، ایشان هم با نیرو های مسلح آشنایی کامل داشتند و می دانستند که ارتش قلب اش برای امام، ملت و استقلال کشور می تپد .اعتماد امام(ره) به ارتش باعث شد که بعد از پیروزی انقلاب هم در اولین فرصت ،یعنی 29 فروردین سال 1358 را روز ارتش نام گذاری کنند. بعد از آن ما نگاهی انداختیم و دیدیم که همه نیرو ها ( دریایی و هوایی) روز مشخصی دارند، روز ارتش هم که امام در 29 فروردین مشخص کردند. تنها برای نیروی زمینی روزی مقرر نشده . این مساله را فکر می کنم حدود سال 71 یا 72 نزد مقام معظم رهبری مطرح کردیم و  به ایشان پیشنهاد دادیم که همان روز 29 فروردین که روز ارتش هم می باشد را به عنوان روز نیروی زمینی در نظر بگیریم.ایشان هم با همان شناختی که از ارتش داشتند، مرقوم کردند که بهتر است روز 29 فروردین را به عنوان روز ارتش و روز حماسه آفرینی های نیروی زمینی ارتش، نام گذاری کنند. و از همان سال به این طرف روز 29 فروردین شد روز ارتش جمهوری اسلامی و همچنین روز حماسه آفرینی های نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی. من این روز بزرگ را به همه ارتشی ها ،نیرو های مسلح و ملت شریف و بزرگوار ایران تبریک می گویم. امیدوارم که در پناه خدا و رهنمود های مقام معظم رهبری سایه دشمنان ملت از سر سرزمین مان کوتاه شود و با عزت و اقتدار به راه خود ادامه دهد.

برچسب‌ها